دفتر دوم از كتاب مثنوى
باز جواب گفتن ابليس معاويه را
هر كجا بينم نهال ميوه دار هر كجا بينم درخت تلخ و خشك خشك گويد باغبان را كاى فتى باغبان گويد خمش اى زشت خو خشك گويد راستم من كژ نيم باغبان گويد اگر مسعوديى جاذب آب حياتى گشتيى تخم تو بد بوده است و اصل تو شاخ تلخ ار با خوشى وصلت كند شاخ تلخ ار با خوشى وصلت كند تربيتها مي كنم من دايه وار مي برم من تا رهد از پشك مشك مر مرا چه مي برى سر بى خطا بس نباشد خشكى تو جرم تو تو چرا بي جرم مي برى پيم كاشكى كژ بوديى تر بوديى اندر آب زندگى آغشتيى با درخت خوش نبوده وصل تو آن خوشى اندر نهادش بر زند آن خوشى اندر نهادش بر زند