دفتر دوم از كتاب مثنوى
عنف كردن معاويه با ابليس
گفت امير اى راه زن حجت مگو ره زنى و من غريب و تاجرم گرد رخت من مگرد از كافرى مشترى نبود كسى را راه زن تا چه دارد اين حسود اندر كدو گر يكى فصلى دگر در من دمد گر يكى فصلى دگر در من دمد مر ترا ره نيست در من ره مجو هر لباساتى كه آرى كى خرم تو نه اى رخت كسى را مشترى ور نمايد مشترى مكرست و فن اى خدا فرياد ما را زين عدو در ربايد از من اين ره زن نمد در ربايد از من اين ره زن نمد