دفتر اول از كتاب مثنوى
اعتراض مريدان در خلوت وزير
در هر آن كارى كه ميلستت بدان واندر آن كارى كه ميلت نيست و خواست انبيا در كار دنيا جبري اند انبيا را كار عقبى اختيار زانك هر مرغى بسوى جنس خويش كافران چون جنس سجين آمدند انبيا چون جنس عليين بدند اين سخن پايان ندارد ليك ما اين سخن پايان ندارد ليك ما قدرت خود را همى بينى عيان خويش را جبرى كنى كين از خداست كافران در كار عقبى جبري اند جاهلان را كار دنيا اختيار مي پرد او در پس و جان پيش پيش سجن دنيا را خوش آيين آمدند سوى عليين جان و دل شدند باز گوييم آن تمام قصه را باز گوييم آن تمام قصه را