دفتر دوم از كتاب مثنوى
راست گفتن ابليس ضمير خود را به معاويه
از بن دندان بگفتش بهر آن تا رسى اندر جماعت در نماز گر نماز از وقت رفتى مر ترا از غبين و درد رفتى اشكها ذوق دارد هر كسى در طاعتى آن غبين و درد بودى صد نماز آن غبين و درد بودى صد نماز كردمت بيدار مي دان اى فلان از پى پيغامبر دولت فراز اين جهان تاريك گشتى بى ضيا از دو چشم تو مثال مشكها لاجرم نشكيبد از وى ساعتى كو نماز و كو فروغ آن نياز كو نماز و كو فروغ آن نياز