دفتر دوم از كتاب مثنوى
قصه ى منافقان و مسجد ضرار ساختن ايشان
در صف آيد با سلاح او مردوار رو بگرداند چو بيند زخم را اين درازست و فراوان مي شود اين درازست و فراوان مي شود دل برو بنهند كاينك يار غار رفتن او بشكند پشت ترا وآنچ مقصودست پنهان مي شود وآنچ مقصودست پنهان مي شود