دفتر دوم از كتاب مثنوى
بيان آنك در هر نفسى فتنه ى مسجد ضرار هست
چون پديد آمد كه آن مسجد نبود پس نبى فرمود كان را بر كنند صاحب مسجد چو مسجد قلب بود گوشت اندر شست تو ماهي رباست مسجد اهل قبا كان بد جماد در جمادات اين چنين حيفى نرفت پس حقايق را كه اصل اصلهاست نه حياتش چون حيات او بود گور او هرگز چو گور او مدان بر محك زن كار خود اى مرد كار بس در آن مسجدكنان تسخر زدى بس در آن مسجدكنان تسخر زدى خانه ى حيلت بد و دام جهود مطرحه ى خاشاك و خاكستر كنند دانه ها بر دام ريزى نيست جود آنچنان لقمه نى بخشش نه سخاست آنچ كفو او نبد راهش نداد زد در آن ناكفو امير داد نفت دان كه آنجا فرقها و فصلهاست نه مماتش چون ممات او بود خود چه گويم حال فرق آن جهان تا نسازى مسجد اهل ضرار چون نظر كردى تو خود زيشان بدى چون نظر كردى تو خود زيشان بدى