قصه ى اعرابى و ريگ در جوال كردن و ملامت كردن آن فيلسوف او را - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر دوم از كتاب مثنوى

قصه ى اعرابى و ريگ در جوال كردن و ملامت كردن آن فيلسوف او را





  • پس عرب گفتش كه رو دور از برم
    دور بر آن حكمت شومت ز من
    يا تو آن سو رو من اين سو مي دوم
    يك جوالم گندم و ديگر ز ريگ
    احمقي ام پس مبارك احمقيست
    گر تو خواهى كت شقاوت كم شود
    حكمتى كز طبع زايد وز خيال
    حكمت دنيا فزايد ظن و شك
    زوبعان زيرك آخر زمان
    حيله آموزان جگرها سوخته
    صبر و ايثار و سخاى نفس و جود
    فكر آن باشد كه بگشايد رهى
    شاه آن باشد كه پيش شه رود
    تا بماند شاهى او سرمدى
    تا بماند شاهى او سرمدى




  • تا نبارد شومى تو بر سرم
    نطق تو شومست بر اهل زمن
    ور ترا ره پيش من وا پس روم
    به بود زين حيله هاى مردريگ
    كه دلم با برگ و جانم متقيست
    جهد كن تا از تو حكمت كم شود
    حكمتى نى فيض نور ذوالجلال
    حكمت دينى برد فوق فلك
    بر فزوده خويش بر پيشينيان
    فعلها و مكرها آموخته
    باد داده كان بود اكسير سود
    راه آن باشد كه پيش آيد شهى
    نه بمخزنها و لشكر شه شود
    همچو عز ملك دين احمدى
    همچو عز ملك دين احمدى



/ 1765