كرامات ابراهيم ادهم قدس الله سره بر لب دريا - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









 
دفتر دوم از كتاب مثنوى

كرامات ابراهيم ادهم قدس الله سره بر لب دريا





  • هم ز ابراهيم ادهم آمدست
    دلق خود مي دوخت آن سلطان جان
    آن امير از بندگان شيخ بود
    خيره شد در شيخ و اندر دلق او
    كو رها كرد آنچنان ملكى شگرف
    ترك كرد او ملك هفت اقليم را
    شيخ واقف گشت از انديشه اش
    چون رجا و خوف در دلها روان
    دل نگه داريد اى بى حاصلان
    پيش اهل تن ادب بر ظاهرست
    پيش اهل دل ادب بر باطنست
    تو بژسى پيش كوران بهر جاه
    پيش بينايان كنى ترك ادب
    چون ندارى فطنت و نور هدى
    پيش بينايان حدث در روى مال
    شيخ سوزن زود در دريا فكند
    صد هزاران ماهى اللهيى
    سر بر آوردند از درياى حق
    رو بدو كرد و بگفتش اى امير
    اين نشان ظاهرست اين هيچ نيست
    اين نشان ظاهرست اين هيچ نيست




  • كو ز راهى بر لب دريا نشست
    يك اميرى آمد آنجا ناگهان
    شيخ را بشناخت سجده كرد زود
    شكل ديگر گشته خلق و خلق او
    بر گزيد آن فقر بس باريك حرف
    مي زند بر دلق سوزن چون گدا
    شيخ چون شيرست و دلها بيشه اش
    نيست مخفى بر وى اسرار جهان
    در حضور حضرت صاحب دلان
    كه خدا زيشان نهان را ساترست
    زانك دلشان بر سراير فاطنست
    با حضور آيى نشينى پايگاه
    نار شهوت از آن گشتى حطب
    بهر كوران روى را مي زن جلا
    ناز مي كن با چنين گنديده حال
    خواست سوزن را بواز بلند
    سوزن زر در لب هر ماهيى
    كه بگير اى شيخ سوزنهاى حق
    ملك دل به يا چنان ملك حقير
    تا بباطن در روى بينى تو بيست
    تا بباطن در روى بينى تو بيست


/ 1765