عذر گفتن فقير به شيخ - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









 
دفتر دوم از كتاب مثنوى

عذر گفتن فقير به شيخ





  • پس فقير آن شيخ را احوال گفت
    مر سال شيخ را داد او جواب
    آن جوابات سالات كليم
    گشت مشكلهاش حل وافزون ز ياد
    از خضر درويش هم ميراث داشت
    گفت راه اوسط ارچه حكمتست
    آب جو نسبت باشتر هست كم
    هر كه را باشد وظيفه چار نان
    ور خورد هر چار دور از اوسط است
    هر كه او را اشتها ده نان بود
    چون مرا پنجاه نان هست اشتها
    تو بده ركعت نماز آيى ملول
    آن يكى تا كعبه حافى مي رود
    آن يكى در پاك بازى جان بداد
    اين وسط در با نهايت مي رود
    اول و آخر ببايد تا در آن
    بي نهايت چون ندارد دو طرف
    اول و آخر نشانش كس نداد
    هفت دريا گر شود كلى مداد
    باغ و بيشه گر بود يكسر قلم
    باغ و بيشه گر بود يكسر قلم




  • عذر را با آن غرامت كرد جفت
    چون جوابات خضر خوب و صواب
    كش خضر بنمود از رب عليم
    از پى هر مشكلش مفتاح داد
    در جواب شيخ همت بر گماشت
    ليك اوسط نيز هم با نسبتست
    ليك باشد موش را آن همچو يم
    دو خورد يا سه خورد هست اوسط آن
    او اسير حرص مانند بط است
    شش خورد مي دان كه اوسط آن بود
    مر ترا شش گرده هم دستيم نى
    من به پانصد در نيايم در نحول
    وين يكى تا مسجد از خود مي شود
    وين يكى جان كند تا يك نان بداد
    كه مر آن را اول و آخر بود
    در تصور گنجد اوسط يا ميان
    كى بود او را ميانه منصرف
    گفت لو كان له البحر مداد
    نيست مر پايان شدن را هيچ اميد
    زين سخن هرگز نگردد هيچ كم
    زين سخن هرگز نگردد هيچ كم


/ 1765