دفتر دوم از كتاب مثنوى
اشكال آوردن برين قصه
ابلهان گويند كين افسانه را زانك مريم وقت وضع حمل خويش از برون شهر آن شيرين فسون چون بزادش آنگهانش بر كنار مادر يحيى كجا ديدش كه تا مادر يحيى كجا ديدش كه تا خط بكش زيرا دروغست و خطا بود از بيگانه دور و هم ز خويش تا نشد فارغ نيامد خود درون بر گرفت و برد تا پيش تبار گويد او را اين سخن در ماجرا گويد او را اين سخن در ماجرا