دفتر دوم از كتاب مثنوى
جواب اشكال
اين بداند كانك اهل خاطرست پيش مريم حاضر آيد در نظر ديده ها بسته ببيند دوست را ور نديدش نه از برون نه از اندرون نى چنان كافسانه ها بشنيده بود تا همي گفت آن كليله بي زبان ور بدانستند لحن همدگر در ميان شير و گاو آن دمنه چون چون وزير شير شد گاو نبيل اين كليله و دمنه جمله افتراست اى برادر قصه چون پيمانه ايست دانه ى معنى بگيرد مرد عقل ماجراى بلبل و گل گوش دار ماجراى بلبل و گل گوش دار غايب آفاق او را حاضرست مادر يحيى كه دورست از بصر چون مشبك كرده باشد پوست را از حكايت گير معنى اى زبون همچو شين بر نقش آن چفسيده بود چون سخن نوشد ز دمنه بى بيان فهم آن چون مرد بى نطقى بشر شد رسول و خواند بر هر دو فسون چون ز ژس ماه ترسان گشت پيل ورنه كى با زاغ لك لك را مريست معنى اندر وى مثال دانه ايست ننگرد پيمانه را گر گشت نقل گر چه گفتى نيست آنجا آشكار گر چه گفتى نيست آنجا آشكار