دفتر دوم از كتاب مثنوى
برخاستن مخالفت و عداوت از ميان انصار به بركات رسول عليه السلام
لكلك ايشان كه لك لك مي زند و آن كبوترشان ز بازان نشكهد بلبل ايشان كه حالت آرد او طوطى ايشان ز قند آزاد بود پاى طاووسان ايشان در نظر منطق الطير آن خاقانى صداست تو چه دانى بانگ مرغان را همى پر آن مرغى كه بانگش مطربست هر يك آهنگش ز كرسى تا ثريست مرغ كو بى اين سليمان مي رود با سليمان خو كن اى خفاش رد يك گزى ره كه بدان سو مي روى وانك لنگ و لوك آن سو مي جهى وانك لنگ و لوك آن سو مي جهى آتش توحيد در شك مي زند باز سر پيش كبوترشان نهد در درون خويش گلشن دارد او كز درون قند ابد رويش نمود بهتر از طاووس پران دگر منطق الطير سليمانى كجاست چون نديدستى سليمان را دمى از برون مشرقست و مغربست وز ثرى تا عرش در كر و فريست عاشق ظلمت چو خفاشى بود تا كه در ظلمت نمانى تا ابد همچو گز قطب مساحت مي شوى از همه لنگى و لوكى مي رهى از همه لنگى و لوكى مي رهى