دفتر اول از كتاب مثنوى
حكايت پادشاه جهود ديگر كى در هلاك دين عيسى سعى نمود
حق فشاند آن نور را بر جانها و آن نثار نور را وا يافته هر كه را دامان عشقى نابده جزوها را رويها سوى كلست گاو را رنگ از برون و مرد را رنگهاى نيك از خم صفاست صبغة الله نام آن رنگ لطيف آنچ از دريا به دريا مي رود از سر كه سيلهاى تيزرو از سر كه سيلهاى تيزرو مقبلان بر داشته دامانها روى از غير خدا برتافته زان نثار نور بى بهره شده بلبلان را عشق با روى گلست از درون جو رنگ سرخ و زرد را رنگ زشتان از سياهابه ى جفاست لعنة الله بوى اين رنگ كثيف از همانجا كامد آنجا مي رود وز تن ما جان عشق آميز رو وز تن ما جان عشق آميز رو