قصه ى هاروت و ماروت و دليرى ايشان بر امتحانات حق تعالي - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر سوم از كتاب مثنوى

قصه ى هاروت و ماروت و دليرى ايشان بر امتحانات حق تعالي





  • باشد اغلب صيد اين بز همچنين
    رستم ارچه با سر و سبلت بود
    همچو من از مستى شهوت ببر
    باز اين مستى شهوت در جهان
    مستى آن مستى اين بشكند
    آب شيرين تا نخوردى آب شور
    قطره اى از باده هاى آسمان
    تا چه مستيها بود املاك را
    كه به بوى دل در آن مى بسته اند
    جز مگر آنها كه نوميدند و دور
    نااميد از هر دو عالم گشته اند
    پس ز مستيها بگفتند اى دريغ
    گستريديمى درين بي داد جا
    اين بگفتند و قضا مي گفت بيست
    هين مدو گستاخ در دشت بلا
    كه ز موى و استخوان هالكان
    جمله ى راه استخوان و موى و پى
    گفت حق كه بندگان جفت عون
    پا برهنه چون رود در خارزار
    اين قضا مي گفت ليكن گوششان
    اين قضا مي گفت ليكن گوششان




  • ورنه چالاكست و چست و خصم بين
    دام پاگيرش يقين شهوت بود
    مستى شهوت ببين اندر شتر
    پيش مستى ملك دان مستهان
    او به شهوت التفاتى كى كند
    خوش بود خوش چون درون ديده نور
    بر كند جان را ز مى وز ساقيان
    وز جلالت روحهاى پاك را
    خم باده ى اين جهان بشكسته اند
    همچو كفارى نهفته در قبور
    خارهاى بي نهايت كشته اند
    بر زمين باران بداديمى چو ميغ
    عدل و انصاف و عبادات و وفا
    پيش پاتان دام ناپيدا بسيست
    هين مران كورانه اندر كربلا
    مي نيابد راه پاى سالكان
    بس كه تيغ قهر لاشى كرد شى
    بر زمين آهسته مي رانند و هون
    جز بوقفه و فكرت و پرهيزگار
    بسته بود اندر حجاب جوششان
    بسته بود اندر حجاب جوششان



/ 1765