عذر گفتن شيخ بهر ناگريستن بر فرزندان - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر سوم از كتاب مثنوى

عذر گفتن شيخ بهر ناگريستن بر فرزندان





  • من چو بينمشان معين پيش خويش
    گرچه بيرون اند از دور زمان
    گريه از هجران بود يا از فراق
    خلق اندر خواب مي بينندشان
    زين جهان خود را دمى پنهان كنم
    حس اسير عقل باشد اى فلان
    دست بسته ى عقل را جان باز كرد
    حسها و انديشه بر آب صفا
    دست عقل آن خس به يكسو مي برد
    خس بس انبه بود بر جو چون حباب
    چونك دست عقل نگشايد خدا
    آب را هر دم كند پوشيده او
    چونك تقوى بست دو دست هوا
    پس حواس چيره محكوم تو شد
    حس را بي خواب خواب اندر كند
    هم به بيدارى ببينى خوابها
    هم به بيدارى ببينى خوابها




  • از چه رو رو را كنم همچون تو ريش
    با من اند و گرد من بازي كنان
    با عزيزانم وصالست و عناق
    من به بيدارى همي بينم عيان
    برگ حس را از درخت افشان كنم
    عقل اسير روح باشد هم بدان
    كارهاى بسته را هم ساز كرد
    همچو خس بگرفته روى آب را
    آب پيدا مي شود پيش خرد
    خس چو يكسو رفت پيدا گشت آب
    خس فزايد از هوا بر آب ما
    آن هوا خندان و گريان عقل تو
    حق گشايد هر دو دست عقل را
    چون خرد سالار و مخدوم تو شد
    تا كه غيبيها ز جان سر بر زند
    هم ز گردون بر گشايد بابها
    هم ز گردون بر گشايد بابها



/ 1765