دفتر سوم از كتاب مثنوى
هفت مرد شدن آن هفت درخت
جمله تلوينها ز ساعت خاستست چون ز ساعت ساعتى بيرون شوى ساعت از بي ساعتى آگاه نيست هر نفر را بر طويله خاص او منتصب بر هر طويله رايضى از هوس گر از طويله بسكلد در زمان آخرجيان چست خوش حافظان را گر نبينى اى عيار اختيارى مي كنى و دست و پا روى در انكار حافظ برده اى روى در انكار حافظ برده اى رست از تلوين كه از ساعت برست چون نماند محرم بي چون شوى زانكش آن سو جز تحير راه نيست بسته اند اندر جهان جست و جو جز بدستورى نيايد رافضى در طويله ديگران سر در كند گوشه ى افسار او گيرند و كش اختيارت را ببين بى اختيار بر گشادستت چرا حسبى چرا نام تهديدات نفسش كرده اى نام تهديدات نفسش كرده اى