دفتر سوم از كتاب مثنوى
جواب گفتن انبيا طعن ايشان را و مثل زدن ايشان را
وصف هر جانى تناسب باشدش چون صفت با جان قرين كردست او شد مناسب وصفها در خوب و زشت ديده و دل هست بين اصبعين اصبع لطفست و قهر و در ميان اى قلم بنگر گر اجلاليستى جمله قصد و جنبشت زين اصبعست اين حروف حالهات از نسخ اوست جز نياز و جز تضرع راه نيست اين قلم داند ولى بر قدر خود آنچ در خرگوش و پيل آويختند آنچ در خرگوش و پيل آويختند بى گمان با جان كه حق بتراشدش پس مناسب دانش همچون چشم و رو شد مناسب حرفها كه حق نبشت چون قلم در دست كاتب اى حسين كلك دل با قبض و بسطى زين بنان كه ميان اصبعين كيستى فرق تو بر چار راه مجمعست عزم و فسخت هم ز عزم و فسخ اوست زين تقلب هر قلم آگاه نيست قدر خود پيدا كند در نيك و بد تا ازل را با حيل آميختند تا ازل را با حيل آميختند