دفتر سوم از كتاب مثنوى
جواب آن مثل كى منكران گفتند از رسالت خرگوش پيغام به پيل از ماه آسمان
نام نيك و بد مگر نشنيده ايد ديده را ناديده مي آريد ليك گير عالم پر بود خورشيد و نور بى نصيب آيى از آن نور عظيم تو درون چاه رفتستى ز كاخ جان كه اندر وصف گرگى ماند او لحن داودى به سنگ و كه رسيد آفرين بر عقل و بر انصاف باد صدقوا رسلا كراما يا سبا صدقوهم هم شموس طالعه صدقوهم هم بدور زاهره صدقوهم هم مصابيح الدجى صدقوا من ليس يرجو خيركم پارسى گوييم هين تازى بهل هين گواهيهاى شاهان بشنويد هين گواهيهاى شاهان بشنويد جمله ديدند و شما ناديده ايد چشمتان را وا گشايد مرگ نيك چون روى در ظلمتى مانند گور بسته روزن باشى از ماه كريم چه گنه دارد جهانهاى فراخ چون ببيند روى يوسف را بگو گوش آن سنگين دلانش كم شنيد هر زمان والله اعلم بالرشاد صدقوا روحا سباها من سبا يومنوكم من مخازى القارعه قبل ان يلقوكم بالساهره اكرموهم هم مفاتيح الرجا لا تضلوا لا تصدوا غيركم هندوى آن ترك باش اى آب و گل بگرويدند آسمانها بگرويد بگرويدند آسمانها بگرويد