ديدن خواجه غلام خود را سپيد و ناشناختن كى اوست و گفتن كى غلام مرا تو كشته اى خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر سوم از كتاب مثنوى

ديدن خواجه غلام خود را سپيد و ناشناختن كى اوست و گفتن كى غلام مرا تو كشته اى خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت





  • نفس و شيطان بوده ز اول واحدى
    آنك آدم را بدن ديد او رميد
    آن دو ديده روشنان بودند ازين
    اين بيان اكنون چو خر بر يخ بماند
    كى توان با شيعه گفتن از عمر
    ليك گر در ده به گوشه يك كسست
    مستحق شرح را سنگ و كلوخ
    مستحق شرح را سنگ و كلوخ




  • بوده آدم را عدو و حاسدى
    و آنك نور متمن ديد او خميد
    وين دو را ديده نديده غير طين
    چون نشايد بر جهود انجيل خواند
    كى توان بربط زدن در پيش كر
    هاى هويى كه برآوردم بسست
    ناطقى گردد مشرح با رسوخ
    ناطقى گردد مشرح با رسوخ



/ 1765