دفتر سوم از كتاب مثنوى
خبر كردن خروس از مرگ خواجه
زان سلام او سلام حق شدست مرده است از خود شده زنده برب مردن تن در رياضت زندگيست گوش بنهاده بد آن مرد خبيث گوش بنهاده بد آن مرد خبيث كتش اندر دودمان خود زدست زان بود اسرار حقش در دو لب رنج اين تن روح را پايندگيست مي شنود او از خروسش آن حديث مي شنود او از خروسش آن حديث