دفتر سوم از كتاب مثنوى
عشق جالينوس برين حيات دنيا بود كى هنر او همينجا بكار مي آيد هنرى نورزيده است كى در آن بازار بكار آيد آنجا خود را به عوام يكسان مي بيند
پيشه هايى كه مرورا در مزيد زانك دل بر كند از بيرون شدن عنكبوت ار طبع عنقا داشتى گربه كرده چنگ خود اندر قفص گربه مرگست و مرض چنگال او گوشه گوشه مي جهد سوى دوا چون پياده ى قاضى آمد اين گواه مهلتى مي خواهى از وى در گريز جستن مهلت دوا و چاره ها عاقبت آيد صباحى خشم وار عذر خود از شه بخواه اى پرحسد وانك در ظلمت براند بارگى مي گريزد از گوا و مقصدش مي گريزد از گوا و مقصدش كاندرين سوراخ كار آيد گزيد بسته شد راه رهيدن از بدن از لعابى خيمه كى افراشتى نام چنگش درد و سرسام و مغص مي زند بر مرغ و پر و بال او مرگ چون قاضيست و رنجورى گوا كه همي خواند ترا تا حكم گاه گر پذيرد شد و گرنه گفت خيز كه زنى بر خرقه ى تن پاره ها چند باشد مهلت آخر شرم دار پيش از آنك آنچنان روزى رسد بركند زان نور دل يكبارگى كان گوا سوى قضا مي خواندش كان گوا سوى قضا مي خواندش