بقيه ى قصه ى بناى مسجد اقصي - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

بقيه ى قصه ى بناى مسجد اقصي





  • چون سليمان كرد آغاز بنا
    در بنااش ديده مي شد كر و فر
    در بنا هر سنگ كز كه مي سكست
    هم چو از آب و گل آدم كده
    سنگ بي حمال آينده شده
    حق همي گويد كه ديوار بهشت
    چون در و ديوار تن با آگهيست
    هم درخت و ميوه هم آب زلال
    زانك جنت را نه ز آلت بسته اند
    اين بنا ز آب و گل مرده بدست
    اين به اصل خويش ماند پرخلل
    هم سرير و قصر و هم تاج و ثياب
    فرش بي فراش پيچيده شود
    خانه ى دل بين ز غم ژوليده شد
    تخت او سيار بي حمال شد
    هست در دل زندگى دارالخلود
    چون سليمان در شدى هر بامداد
    پند دادى گه بگفت و لحن و ساز
    پند فعلى خلق را جذاب تر
    اندر آن وهم اميرى كم بود
    اندر آن وهم اميرى كم بود




  • پاك چون كعبه همايون چون منى
    نى فسرده چون بناهاى دگر
    فاش سيروا بي همى گفت از نخست
    نور ز آهك پاره ها تابان شده
    وان در و ديوارها زنده شده
    نيست چون ديوارها بي جان و زشت
    زنده باشد خانه چون شاهنشهيست
    با بهشتى در حديث و در مقال
    بلك از اعمال و نيت بسته اند
    وان بنا از طاعت زنده شدست
    وان به اصل خود كه علمست و عمل
    با بهشتى در سال و در جواب
    خانه بي مكناس روبيده شود
    بي كناس از توبه اى روبيده شد
    حلقه و در مطرب و قوال شد
    در زبانم چون نمي آيد چه سود
    مسجد اندر بهر ارشاد عباد
    گه به فعل اعنى ركوعى يا نماز
    كه رسد در جان هر باگوش و كر
    در حشم تاثير آن محكم بود
    در حشم تاثير آن محكم بود



/ 1765