در بيان آنك حكما گويند آدمى عالم صغريست و حكماى اللهى گويند آدمى عالم كبريست زيرا آن علم حكما بر صورت آدمى مقصور بود و علم اين حكما در حقيقت حقيقت آدمى موصول بود - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

در بيان آنك حكما گويند آدمى عالم صغريست و حكماى اللهى گويند آدمى عالم كبريست زيرا آن علم حكما بر صورت آدمى مقصور بود و علم اين حكما در حقيقت حقيقت آدمى موصول بود





  • پس به صورت عالم اصغر توى
    ظاهر آن شاخ اصل ميوه است
    گر نبودى ميل و اوميد ثمر
    پس به معنى آن شجر از ميوه زاد
    مصطفى زين گفت كه آدم و انبيا
    بهر اين فرموده است آن ذو فنون
    گر بصورت من ز آدم زاده ام
    كز براى من بدش سجده ى ملك
    پس ز من زاييد در معنى پدر
    اول فكر آخر آمد در عمل
    حاصل اندر يك زمان از آسمان
    نيست بر اين كاروان اين ره دراز
    دل به كعبه مي رود در هر زمان
    اين دراز و كوتهى مر جسم راست
    چون خدا مر جسم را تبديل كرد
    صد اميدست اين زمان بردار گام
    گرچه پله ى چشم بر هم مي زنى
    گرچه پله ى چشم بر هم مي زنى




  • پس به معنى عالم اكبر توى
    باطنا بهر ثمر شد شاخ هست
    كى نشاندى باغبان بيخ شجر
    گر به صورت از شجر بودش ولاد
    خلف من باشند در زير لوا
    رمز نحن اخرون السابقون
    من به معنى جد جد افتاده ام
    وز پى من رفت بر هفتم فلك
    پس ز ميوه زاد در معنى شجر
    خاصه فكرى كو بود وصف ازل
    مي رود مي آيد ايدر كاروان
    كى مفازه زفت آيد با مفاز
    جسم طبع دل بگيرد ز امتنان
    چه دراز و كوته آنجا كه خداست
    رفتنش بي فرسخ و بي ميل كرد
    عاشقانه اى فتى خل الكلام
    در سفينه خفته اى ره مي كنى
    در سفينه خفته اى ره مي كنى



/ 1765