كرامات و نور شيخ عبدالله مغربى قدس الله سره - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

كرامات و نور شيخ عبدالله مغربى قدس الله سره





  • گفت عبدالله شيخ مغربى
    من نديدم ظلمتى در شصت سال
    صوفيان گفتند صدق قال او
    در بيابانهاى پر از خار و گو
    روى پس ناكرده مي گفتى به شب
    باز گفتى بعد يك دم سوى راست
    روز گشتى پاش را ما پاي بوس
    نه ز خاك و نه ز گل بر وى اثر
    مغربى را مشرقى كرده خداى
    نور اين شمس شموسى فارس است
    چون نباشد حارس آن نور مجيد
    تو به نور او همى رو در امان
    پيش پيشت مي رود آن نور پاك
    يوم لا يخزى النبى راست دان
    گرچه گردد در قيامت آن فزون
    كو ببخشد هم به ميغ و هم به ماغ
    كو ببخشد هم به ميغ و هم به ماغ




  • شصت سال از شب نديدم من شبى
    نه به روز و نه به شب نه ز اعتلال
    شب همي رفتيم در دنبال او
    او چو ماه بدر ما را پيش رو
    هين گو آمد ميل كن در سوى چپ
    ميل كن زيرا كه خارى پيش پاست
    گشته و پايش چو پاهاى عروس
    نه از خراش خار و آسيب حجر
    كرده مغرب را چو مشرق نورزاى
    روز خاص و عام را او حارس است
    كه هزاران آفتاب آرد پديد
    در ميان اژدها و كزدمان
    مي كند هر ره زنى را چاك چاك
    نور يسعى بين ايديهم بخوان
    از خدا اينجا بخواهيد آزمون
    نور جان والله اعلم بالبلاغ
    نور جان والله اعلم بالبلاغ



/ 1765