حكايت آن مرد تشنه كى از سر جوز بن جوز مي ريخت در جوى آب كى در گو بود و به آب نمي رسيد تا به افتادن جوز بانگ آب# بشنود و او را چو سماع خوش بانگ آب اندر طرب مي آورد - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

حكايت آن مرد تشنه كى از سر جوز بن جوز مي ريخت در جوى آب كى در گو بود و به آب نمي رسيد تا به افتادن جوز بانگ آب# بشنود و او را چو سماع خوش بانگ آب اندر طرب مي آورد





  • در نغولى بود آب آن تشنه راند
    مي فتاد از جوزبن جوز اندر آب
    عاقلى گفتش كه بگذار اى فتى
    بيشتر در آب مي افتد ثمر
    تا تو از بالا فرو آيى به زور
    گفت قصدم زين فشاندن جوز نيست
    قصد من آنست كه آيد بانگ آب
    تشنه را خود شغل چه بود در جهان
    گرد جو و گرد آب و بانگ آب
    هم چنان مقصود من زين مثنوى
    مثنوى اندر فروع و در اصول
    در قبول آرند شاهان نيك و بد
    چون نهالى كاشتى آبش بده
    قصدم از الفاظ او راز توست
    پيش من آوازت آواز خداست
    اتصالى بي تكيف بي قياس
    ليك گفتم ناس من نسناس نى
    ناس مردم باشد و كو مردمى
    ما رميت اذ رميت خوانده اى
    ملك جسمت را چو بلقيس اى غبى
    ملك جسمت را چو بلقيس اى غبى




  • بر درخت جوز جوزى مي فشاند
    بانگ مي آمد همى ديد او حباب
    جوزها خود تشنگى آرد ترا
    آب در پستيست از تو دور در
    آب جويش برده باشد تا به دور
    تيزتر بنگر برين ظاهر مه ايست
    هم ببينم بر سر آب اين حباب
    گرد پاى حوض گشتن جاودان
    هم چو حاجى طايف كعبه ى صواب
    اى ضياء الحق حسام الدين توى
    جمله آن تست كردستى قبول
    چون قبول آرند نبود بيش رد
    چون گشادش داده اى بگشا گره
    قصدم از انشايش آواز توست
    عاشق از معشوق حاشا كه جداست
    هست رب الناس را با جان ناس
    ناس غير جان جان اشناس نى
    تو سر مردم نديدستى دمى
    ليك جسمى در تجزى مانده اى
    ترك كن بهر سليمان نبى
    ترك كن بهر سليمان نبى



/ 1765