دفتر چهارم از كتاب مثنوى
آزاد شدن بلقيس از ملك و مست شدن او از شوق ايمان و التفات همت او از همه ى ملك منقطع شدن وقت هجرت الا از تخت
پس هم انكارت مبين مي كند چند صنعت رفت اى انكار تا آب وگل مي گفت خود انكار نيست من بگويم شرح اين از صد طريق من بگويم شرح اين از صد طريق كز جماد او حشر صد فن مي كند آب و گل انكار زاد از هل اتى بانگ مي زد بي خبر كه اخبار نيست ليك خاطر لغزد از گفت دقيق ليك خاطر لغزد از گفت دقيق