مثل قانع شدن آدمى به دنيا و حرص او در طلب دنيا و غفلت او از دولت روحانيان كى ابناى جنس وي اند و نعره زنان كى يا ليت قومى يعلمون - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

مثل قانع شدن آدمى به دنيا و حرص او در طلب دنيا و غفلت او از دولت روحانيان كى ابناى جنس وي اند و نعره زنان كى يا ليت قومى يعلمون





  • آن سگى در كو گداى كور ديد
    گفته ايم اين را ولى بارى دگر
    كور گفتش آخر آن ياران تو
    قوم تو در كوه مي گيرند گور
    ترك اين تزوير گو شيخ نفور
    كين مريدان من و من آب شور
    آب خود شيرين كن از بحر لدن
    خيز شيران خدا بين گورگير
    گور چه از صيد غير دوست دور
    در نظاره صيد و صيادى شه
    هم چو مرغ مرده شان بگرفته يار
    مرغ مرده مضطر اندر وصل و بين
    مرغ مرده ش را هر آنك شد شكار
    هر كه او زين مرغ مرده سر بتافت
    گويد او منگر به مردارى من
    من نه مردارم مرا شه كشته است
    جنبشم زين پيش بود از بال و پر
    جنبش فانيم بيرون شد ز پوست
    هر كه كژ جنبد به پيش جنبشم
    هين مرا مرده مبين گر زنده اى
    هين مرا مرده مبين گر زنده اى




  • حمله مي آورد و دلقش مي دريد
    شد مكرر بهر تاكيد خبر
    بر كهند اين دم شكارى صيدجو
    در ميان كوى مي گيرى تو كور
    آب شورى جمع كرده چند كور
    مي خورند از من همى گردند كور
    آب بد را دام اين كوران مكن
    تو چو سگ چونى بزرقى كورگير
    جمله شير و شيرگير و مست نور
    كرده ترك صيد و مرده در وله
    تا كند او جنس ايشان را شكار
    خوانده اى القلب بين اصبعين
    چون ببيند شد شكار شهريار
    دست آن صياد را هرگز نيافت
    عشق شه بين در نگهدارى من
    صورت من شبه مرده گشته است
    جنبشم اكنون ز دست دادگر
    جنبشم باقيست اكنون چون ازوست
    گرچه سيمرغست زارش مي كشم
    در كف شاهم نگر گر بنده اى
    در كف شاهم نگر گر بنده اى



/ 1765