مثل قانع شدن آدمى به دنيا و حرص او در طلب دنيا و غفلت او از دولت روحانيان كى ابناى جنس وي اند و نعره زنان كى يا ليت قومى يعلمون - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

مثل قانع شدن آدمى به دنيا و حرص او در طلب دنيا و غفلت او از دولت روحانيان كى ابناى جنس وي اند و نعره زنان كى يا ليت قومى يعلمون





  • طوف مي كن بر فلك بي پر و بال
    چون روان باشى روان و پاى نى
    ني نهنگ غم زند بر كشتيت
    هم تو شاه و هم تو لشكر هم تو تخت
    گر تو نيكوبختى و سلطان زفت
    تو بماندى چون گدايان بي نوا
    چون تو باشى بخت خود اى معنوى
    تو ز خود كى گم شوى از خوش خصال
    تو ز خود كى گم شوى از خوش خصال




  • هم چو خورشيد و چو بدر و چون هلال
    مي خورى صد لوت و لقمه خاى نى
    نى پديد آيد ز مردم زشتيت
    هم تو نيكوبخت باشى هم تو بخت
    بخت غير تست روزى بخت رفت
    دولت خود هم تو باش اى مجتبى
    پس تو كه بختى ز خود كى گم شوى
    چونك عين تو ترا شد ملك و مال
    چونك عين تو ترا شد ملك و مال



/ 1765