دفتر چهارم از كتاب مثنوى
نوشتن آن غلام قصه ى شكايت نقصان اجرى سوى پادشاه
قصه كوته كن براى آن غلام قصه پر جنگ و پر هستى و كين كالبد نامه ست اندر وى نگر گوشه اى رو نامه را بگشا بخوان گر نباشد درخور آن را پاره كن ليك فتح نامه ى تن زپ مدان نامه بگشادن چه دشوارست و صعب جمله بر فهرست قانع گشته ايم باشد آن فهرست دامى عامه را باز كن سرنامه را گردن متاب هست آن عنوان چو اقرار زبان كه موافق هست با اقرار تو چون جوالى بس گرانى مي برى كه چه دارى در جوال از تلخ و خوش ورنه خالى كن جوالت را ز سنگ در جوال آن كن كه مي بايد كشيد در جوال آن كن كه مي بايد كشيد كه سوى شه بر نوشتست او پيام مي فرستد پيش شاه نازنين هست لايق شاه را آنگه ببر بين كه حرفش هست در خورد شهان نامه ى ديگر نويس و چاره كن ورنه هر كس سر دل ديدى عيان كار مردانست نه طفلان كعب زانك در حرص و هوا آغشته ايم تا چنان دانند متن نامه را زين سخن والله اعلم بالصواب متن نامه ى سينه را كن امتحان تا منافق وار نبود كار تو زان نبايد كم كه در وى بنگرى گر همى ارزد كشيدن را بكش باز خر خود را ازين بيگار و ننگ سوى سلطانان و شاهان رشيد سوى سلطانان و شاهان رشيد