دفتر چهارم از كتاب مثنوى
نصيحت دنيا اهل دنيا را به زبان حال و بي وفايى خود را نمودن به وفا طمع دارندگان ازو
كوزه ى نو كو به خود بولى كشيد در جهان هر چيز چيزى مي كشد كهربا هم هست و مقناطيس هست برد مقناطيست ار تو آهنى آن يكى چون نيست با اخيار يار هست موسى پيش قبطى بس ذميم جان هامان جاذب قبطى شده معده ى خر كه كشد در اجتذاب گر تو نشناسى كسى را از ظلام گر تو نشناسى كسى را از ظلام آن خبث را آب نتواند بريد كفر كافر را و مرشد را رشد تا تو آهن يا كهى آيى بشست ور كهى بر كهربا بر مي تنى لاجرم شد پهلوى فجار جار هست هامان پيش سبطى بس رجيم جان موسى طالب سبطى شده معده ى آدم جذوب گندم آب بنگر او را كوش سازيدست امام بنگر او را كوش سازيدست امام