دفتر چهارم از كتاب مثنوى
بيان آنك عارف را غذاييست از نور حق كى ابيت عند ربى يطعمنى و يسقينى و قوله الجوع طعام الله يحيى به ابدان الصديقين اى فى الجوع يصل طعام الله
رونق و طاق و طرنب و سحرشان سحرهاى ساحران دان جمله را جادويها را همه يك لقمه كرد نور از آن خوردن نشد افزون و بيش در اثر افزون شد و در ذات نى حق ز ايجاد جهان افزون نشد ليك افزون گشت اثر ز ايجاد خلق هست افزونى اثر اظهار او هست افزونى هر ذاتى دليل هست افزونى هر ذاتى دليل گرچه خلقان را كشد گردن كشان مرگ چوبى دان كه آن گشت اژدها يك جهان پر شب بد آن را صبح خورد بل همان سانست كو بودست پيش ذات را افزونى و آفات نى آنچ اول آن نبود اكنون نشد در ميان اين دو افزونيست فرق تا پديد آيد صفات و كار او كو بود حادث به علتها عليل كو بود حادث به علتها عليل