فرهنگ خالق معجزه ها است - رشد فکری در جامعه اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رشد فکری در جامعه اسلامی - نسخه متنی

م‍ح‍م‍د ح‍س‍ی‍ن‍ی‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ت‍رج‍م‍ه‌: محمدرضا ن‍وری‌ ش‍اه‍رودی‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرهنگ خالق معجزه ها است

بطورى كه از احاديث شريفه بر مى آيد، ايجاد حكومت جهانى اسلامى متحد يك واجب شرعى است، درست مانند نماز، روزه، خمس، زكات، و آموزش سياسى و ايدئولوژيكى يكى از اهم اركان و پايه هاى اين حكومت به شمار مى رود، به دليل اينكه فرهنگ سياسى مذهبى وسيله اى براى پيشبرد انسانها به سوى زندگى بهتر و نيكوتر و يا به سوى زندگى بدتر و منحطتر است، و ما براى اثبات اين مدعا چند مثال را مى آوريم كه مطلب بيشتر روشن شود.

فضيل بن يسار، سارق و راهزن معروفى بود و براى خود باند نيرومند و مخوفى را درست كرده بود كه علاوه بر سرقت و غارت به فساد و تبهكارى شهرت داشت.

افراد اين باند به هنگام شبيخون زدن به دهكده ها اموال مردم را غارت كرده و به نواميس آنان تجاوز مى كردند و هركس كه در سر راه آنان قرار مى گرفت را مى كشتند، و از طرفى ضعف و سستى دولت وقت وعدم توجه آن به مسائل و شئونات رعاياى خود آنان را گستاخ تر كرده بود.

روزى فضيل بن يسار، دخترى را در نزديكى يك دهى مشاهده نمود و با لحنى آمرانه به او گفت: به پدرت خبر بده كه امشب به عنوان ميهمان بر او وارد خواهم شد و او بايد تو را براى من آماده سازد تا شب را در آغوش من باشى.

دختر از ترس آينده هولناك خود مو برتنش راست گرديد و شتابان به نزد خانواده خود رفته و مطلب را به اطلاع آنان رساند پدر و مادر و تمامى خويشاوندان وى از شنيدن اين خبر به گريه و زارى افتادند، امّا چاره اى نداشتند چون مجبور بودند به خواسته فضيل پاسخ مثبت بدهند، زيرا در غير اين صورت هم به ناموس آنان با عنف و زور تجاوز مى كرد و هم آنان را مى كشت.

فضيل در ميان تاريكيهاى شب به نزديكى دهكده رسيد و اين در حالى بود كه آن خانواده بيچاره شب را بيدار مانده و گريه و زارى مى كردند و از خداى متعال مى خواستند آنان را از دست اين خودكامه شرور و طغيانگر نجات بدهد.

فضيل داشت از ديوار بالا مى رفت كه ناگهان صداى دلنشينى به گوش او رسيد، صداى تلاوت قرآن كه سكوت شب را مى شكست.

فضيل گوش داد تا اينكه اين آيه را شنيد:

آيا آنانى كه ايمان آورده اند وقت آن نرسيده كه دلهايشان را در برابر ذكر خدا و آنچه كه به حق نازل كرده است خاشع و خاضع گردانند.

تن فضيل با شنيدن اين آيه به لرزه در آمد زيرا اين آيه مباركه به اعماق دل او نفوذ كرده و تمامى وجودش را به تكان وا داشت كه گوئى صاعقه بر سر او افتاده است، قلب او به اضطراب در آمد، و اشكهايش بر روى دوگونه اش جارى گرديد، به ياد گذشته سياه و نكبت بار خويش افتاد و با خود گفت:

بله، وقت آن رسيده كه دل من با ذكر خدا به تپش در آيد.

و شايد خداى متعال دعاهاى آن خانواده كه به درگاه احديتش پناه برده بودند را استجابت كرده بود.

فضيل كه بر فراز ديوار قرار داشت به سوى خدا توبه نصوح كرد و از همان جا خطاب به اهل منزل گفت: اى اهل خانه من فضيلم و به سوى خدا توبه كرده ام، و من از اينكه شما را ترسانده و مضطرب كرده ام معذرت مى خواهم، سپس آن خانه را ترك كرده، و در نيمه شب به اينجا و آنجا رفت و سرگردان شد.

تا اينكه به بناى مخروبه اى رسيد، و در نظر داشت كه شب را تا به صبح به سر رساند و سپس به شهر خود برود و توبه خود را به آگاهى مردم برساند و همينكه غرق در تفكر و تأمل بود ناگاه صداى شخصى را شنيد كه به ديگرى مى گفت: بهتر است قافله مان را در اين وقت شب به حركت در نياوريم، شايد فضيل و افراد باند او در راه به ما حمله ور شوند.

/ 23