بخش اوّل : معنا و مفهوم بُعد چهار - بعد چهارم یا احساس عرفانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بعد چهارم یا احساس عرفانی - نسخه متنی

همت سهراب پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بخش اوّل : معنا و مفهوم بُعد چهار

اصطلاح (بُعد چهارم) در دو علم از علوم بشري به كار مي رود، علم فيزيك و علم روان شناسى، كه در هر كدام از معنا و مفهوم خاصي برخوردار است:

الف) بُعد چهارم در فيزيك:

معناي بُعد چهارم در علم فيزيك، اين است كه فضا و ماده، علاوه بر سه بُعدِ طول و عرض و ارتفاع؛ داراي بُعد ديگري است به نام (زمان) كه در اصطلاح به آن (بُعد چهارم) گفته مي شود. دانشمندان و صاحب نظران درباره بُعد چهارم ماده يعني زمان، كتاب ها نوشته اند كه خواندن آنها دنياي عجيب و شگفت انگيزي را در برابر طالبان معرفت به تصوير مي كشاند.

ب) بُعد چهارم در روان شناسي:

منظور از بُعد چهارم در روان شناسي اين است كه آدمي در روان خويش به خدا پرستي و خدا دوستي گرايش دارد و اين حس به صورت يك غريزه اصيل در نهاد بشر به وديعه گذاشته شده است.

كشف بُعد چهارم در روان شناسي و علوم انساني از آن جهت حايز اهميت است كه آنچه را كه مكاتب مادي در مورد فلسفه و ريشه مذهب بيان كرده اند، بي اساس جلوه مي دهد. گرچه اختلاف مادي گرايان در اين مورد و دلايلي كه دانشمندان الهي در رد نظريه هاي آنان بيان كرده اند شواهدي مسلّم بر بطلان گفته هاي آنهاست امّا اثبات بُعد چهارم در روان شناسي و اين كه خداگرايي با فطرت بشر عجين گشته، نوري است كه با ظهور خويش ظلمات را به ديار عدم مي سپارد وعرصه وجود را بر تاريكي ها تنگ مي كند. توضيح اين كه امروزه بُعدهاي مختلفي در روان شناسي به عنوان ابعاد فطري و تمايلات عالي شناخته شده كه عبارت است از:

بُعد اوّل: زيبا گرايي

انسان فطرتاً زيبا گراست نسبت به جمال و زيبايي علاقه نشان مي دهد و عواطفش در برابر شي ء زيبا تحريك مي گردد. اين حس مخصوص انسان است و در حيوانات وجود ندارد. آدمي بر خلاف حيوان دوست دارد شهرش، خانه اش، خطش، لباسش و ساير متعلقاتش زيبا باشد. البته ممكن است عواملي از قبيل محيط، تربيت، وراثت و ساير چيزها مفهوم زيبايي را نزد افراد مختلف سازد، امّا از جهت واقعي اگر انسان چيزي را زيبا دانست به او تمايل پيدا مي كند. وجود هنرهايي مانند خط، نقاشى، مجسه سازى، ادبيات، نتيجه تجلّي حس زيباگرايي است.

بُعد دوم: علم گرايي

دومين بُعد از ابعاد فطري انسان، حس كاوش و حقيقت جويي است. انسان مي خواهد بداند و از اين دانستن لذت مي برد. شناخت و معرفت هستي بالذات برايش مطلوب است. اوفطرتاً دوست دارد اشيا را بشناسد، رموزش را دريابد، به درون اتم و به پهنه گسترده كهكشان ها راه پيدا كند و به اسرار نظام هستي پي ببرد. اين خواسته و احتياج از همان اوايل كودكي از سؤال هايي كه كودك درباره اشيا مي كند، از تحقيقاتي كه بشر در طول تاريخ كرده و از پيشرفت علوم و فلسفه به خوبي نمايان است. علاقه به درك حقيقت و شناخت اشيا و حقايق عالم به اندازه اي با وجود آدمي عجين گشته كه تحمل شدايد و ناملايمات برايش آسان نموده و او را بي باك ساخته است.

عمده ترين مظاهر تجلّي حس حقيقت جويي و علم گرايي (علم و فلسفه) است، زيرا دانشمندان طبيعي و فيلسوفان همه به دنبال شناخت حقايق هستند، منتها دانشمند طبيعي شناخت طبيعت را آرزو مي كند و فيلسوف با ديدي وسيع تر شناخت تمام هستي را مطلوب خود قرار مي دهد.

بُعد سوم: خيرگرايي

انسان به حكم نفس ملهمه اى (1) كه دارد؛ ضمن اين كه خير و شر را مي شناسد فطرتاً گرايش به خير دارد و از شر و ناپاكي متنفر و گريزان است. آدمي انسانيت خويش را در گرو پيمودن راه خير و صلاح مي داند و هنگامي كه به شر نزديك مي شود احساس حقارت و از خود بيگانگي مي كند.

انسان خيرگراست و اگر احياناً در مسير شر قرار گيرد يا به سبب اشتباه در تشخيص خير و شر است يا به علت معذوري است كه برايش پيش آمده يا براي از دست دادن بصيرت لازم است. امّا اگر در واقع و نفس الامر تشخيص خير بودن كاري را داد، فطرتش به آن متمايل مي شود و آن را به عنوان يك مطلوب ارزشي دنبال مي كند.

علايم حس خيرگرايي در انسان فراوان است كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

علامت اوّل: اين است كه اگر آدمي راه شر را انتخاب كرد، نيرويي از درون او را سرزنش مي كند و در نتيجه از كردار خود پشيمان و نادم مي شود؛ اين حالت سرزنش كننده، همان است كه قرآن از آن به (نفس لوّامه) ياد كرده و مي فرمايد:

(لا اُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ وَلا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ (2) ؛ سوگند به روز قيامت و سوگند به نفس سرزنش كننده انسان).

بدون ترديد عامل اصلي و مهم در بازگشت انسان از كارهاي خلاف، كه دين از آن به توبه و استغفار تعبير كرده است، وجود حالت سرزنش كننده و نفس لوّامه در آدمي است.

علامت دوم: انسان هنگامي كه راه خير مي رود و عمل صالحي انجام مي دهد خوشحال و مسرور مي شود، يك نوع آرامش و بهجت در خود احساس مي كند و رضايت خاطر برايش حاصل مي شود و اين دليل بر اين است كه كاري كه انجام داده مطابق با فطرتش بوده است.

علامت سوم: سومين علامت بر حس خيرگرايي در انسان، اين است كه اگر آدمي راه شر هم برود باز در باطن خويش براي انسان هاي پاك و خيرجو بسيار احترام قائل است و احياناً خود را در برابر آنان حقير و كوچك مي شمارد. پس يكي از ابعاد عالي فطرت انسان، حس خيرگرايي است. گرايش به حكمت عملى، احسان به خلق، ايثار و گذشت، انجام دادن كارهاي اخلاقي و گرايش به ارزش هاي انسانى، همگي ناشي از حس خيرگرايي است.

بُعد چهارم: خداگرايي

يكي از ابعاد فطري انسان حس خداگرايي است كه به آن بُعد چهارم گفته مي شود، بُعد چهارم همان است كه در علوم مختلف (روان شناسى، روان كاوى، فلسفه و...) ذيل تعبيرهاي گوناگوني از قبيل فطرت مذهبى، حس نورانى، بُعد معنوى، حس مذهبى، كيفيت قدسى، شعور مذهبى، احساس عرفانى، غريزه معنوى، كيفيت قدسي مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد.

فطرت خداگرايى، يعني انسان در عمق روح خويش، رابطه اي حضوري با خالق و مبدأ هستي دارد. حس خداگرايي يعني اين كه آدمي به گونه اي آفريده شده است كه طالب خداست و حالت خداجويي و محبت الهي و خدا پرستي به صورت يك غريزه در وجودش نهاده شده است. اين حالت، همان چيزي است كه عرفا آن را نيروي (عشق فطرى) مي نامند و معتقدند براي تقرّب به خدا بايد اين حس را تقويت كرد و موانع آن را از بين برد. فلسفه عبادت و دعوت به تفكر و اجتناب از رذايل در اسلام، تقويت اين غريزه اصيل است.

پس بُعد چهارم صرفاً بدين معنا نيست كه انسان، علم اجمالي يا گرايش اجمالي به خدا دارد، بلكه بدين معناست كه در فطرت آدمي نيرويي نهفته است به نام نيروي عشق و محبت كه اگر اين نيرو تقويت شود، انسان را مانند مركبي تند رو به سوي خدا و كمالات معنوي سوق مي دهد.بُعد چهارم از ديدگاه قرآن در واقع بُعد محبت است، محبت به خدا و عشق به ذات حق و مبدأ كمال. قرآن مي فرمايد:

(وَالَّذينَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ (3) ؛ و كساني كه ايمان آورده اند سخت و شديد خدا را دوست دارند).

يعني در واقع اهل ايمان كساني هستند كه موانع و حجاب ها را كنار زده اند و محبت خدا را در دل خود احساس نموده اند.

عشق ورزي به سر منشأ هستى، چنان وجودشان را فراگرفته كه جز به او نمي انديشند و براي او به هدايت ديگر انسان ها مي پردازند.

از ديده عاشقان، نهان كي بودي.
فرزانه من، جدا ز جان كي بودي.
طوفان غمت ريشه هستي بر كند.
يارا تو بريده از روان كي بودي.
امام سجاد(ع)اشاره به همين نيروي عشق فطري مي كند و مي فرمايد:

(اِبْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ اِبْتِداعاً وَاِخْتَرَعَهُمْ عَلي مَشيَّتِهِ اِخْتِراعاً ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَريقَ اِرادَتِهِ وَبَعَثَهُمْ في سَبيلِ مُحَبَّتِهِ) (4) يعني به قدرت خود مخلوقات را آفريد و آنان را به اراده خويش به وجود آورد، بي آن كه از روي مثال و نمونه باشد، سپس آنان را در راه اراده خويش روان ساخت و در راه محبت و دوستي خودش برانگيخت (سرشت آنان را عجين با محبت خود كرد).

در هيچ دلي نيست به جز تو هوسي.
ما را نبود به غير تو داد رسي.
كس نيست كه عشق تو ندارد در دل.
باشد كه به فرياد دل ما برسي.

1. وَنَفْسٍ وَما سَوّيِها فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْويِها؛ سوگند به نفس و آن كه او را (به حد كمال) بيافريد و به او شر و خير الهام كرد. (شمس (91) آيه 6 و 7).

2. قيامت (75) آيه 1 و 2.

3. بقره (2) آيه 165.

4. صحيفه سجاديه، دعاي يكم.

/ 6