بخش دوم :بُعد چهارم از ديدگاه هاي مختلف. - بعد چهارم یا احساس عرفانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بعد چهارم یا احساس عرفانی - نسخه متنی

همت سهراب پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بخش دوم :بُعد چهارم از ديدگاه هاي مختلف.

براي اثبات بُعد چهارم و احساس عرفاني راه هاي مختلفي وجود دارد. اين حس در علوم مختلف به اثبات رسيده كه ما در اين جا آن را از سه ديدگاه بررسي مي كنيم:

1 . از ديدگاه دانشمندان روز؛.

2 . از ديدگاه عقل و فلسفه؛.

3 . از ديدگاه قرآن كريم.

البته راه ديگري هم هست كه شايد دل چسب تر باشد و آن راه تجربه و آزمايش شخصي است، بدين معنا كه هر كس در درون خويش مي تواند با كنار زدن حجاب ها و رعايت تقواي الهى، خدا را حضوراً و فطرتاً احساس نمايد و آن محبت الهي و احساس غربتي را كه اهل معرفت به آن توجه خاص داشته و دارند، آشكارا مشاهده نمايد.

بُعد چهارم از ديدگاه دانشمندان روز:

دانشمندان معاصر درباره بُعد چهارم روان آدمي بيانات زيادي دارند. اگر چه بيشتر آنان در اين باره به تأليف مستقلي نپرداخته اند، امّا در لا به لاي كتاب هايشان مطالبي ذكر شده كه به برخي از آنها اشارت مي رود:

آلكسيس كارل مي گويد: (حقيقتاً چنين به نظر مي آيد كه احساس عرفاني جنبشي است كه از اعماق فطرت ما سرچشمه گرفته است و يك غريزه اصلي است. اين احساس نسبت به ديگر فعاليت هاي روحي اهميت فوق العاده اي را داراست، زيرا اين احساس ما را به عظمت اسرار عالم معنا آشنا مي سازد). (1)

كارل گوستاويانگ مي گويد: (طبيعت آدمي طوري ساخته شده است كه خود به خود به خدا به طور ديناميك در خود احساس عطش و پرستش مي كند؛ از اين رو اگر به توحيد هدايت نشود در برابر معبودهاي كاذب سر تعظيم فرود مي آورد تا آن عطش دروني خود را سيراب كند) (2)

ماكس مولر چنين مي نويسد: (عقيده پرستش از غريزه هاي بشريت بوده و اين غريزه فطرت بشر از ابتداي پيدايش اوست). (3)

ويليم (يكي از روان شناسان) معتقد است كه: (ايمان امر طبيعي است و مستقيماً زاييده نيازمندي هاي غريزي و احساساتي ماست). (4)

انشتين چنين مي نگارد: (زيباترين احساسي كه ممكن است به ما دست دهد حس عرفاني است و اين حس است كه تخم همه علوم واقعي را در دل ها مي نشاند. كسي كه از اين حس بي خبر است يا كسي كه ديگر نمي تواند دست خوش حيرت شود و يا به حالت بهت زدگي در آيد گويي مرده است). (5)

پول كلارنس ابرسوله مي گويد: (اين كه بشر در ماوراي فهم و ادراك خود لزوم وجود صانع را درك مي كند دليل بزرگي بر وجود خداوند است). (6)

تانه گي دوكه نه تن (7) مي نويسد: (حس ديني يكي از عناصر اوليه ثابت و طبيعي روح انساني است. اين حس، مقوله چهارمي است كه داراي همان اصالت و استقلال سه مفهوم ديگر (زيبا گرايى، علم گرايى، خير گرايى) است (8)

پاسكال مي گويد: (به وجود خدا دل گواهي مي دهد نه عقل و ايمان از اين راه به دست مي آيد) (9)

ژان ژاك روسو مي نويسد: (راه خداشناسي منحصر به عقل و شكوك و توهمات نيست، بلكه شعور فطري بهترين راه است براي اثبات اين موضوع) (10)

ويليام جيمز چنين مي نگارد: (من به خوبي مي پذيرم كه سرچشمه زندگي مذهبي دل است و قبول دارم كه فرمول ها و دستورالعمل هاي فلسفي مانند مطلب ترجمه شده اي است كه اصل آن به زبان ديگري است) (11)

كوونتام (يكي از روان شناسان) مي گويد: (هم اكنون يك جريان فكري وجود دارد كه روز به روز متفكران بيشتري از مكتب هاي مختلف را در زمينه مذهب معتقد مي سازد كه حس مذهبي يكي از عناصر ثابت و طبيعي روح انسان است) (12)

پلو تارك مورّخ مشهور مي نويسد: (اگر شما به صفحه گيتي نظري بيندازيد، بسياري از محل ها و اماكن را خواهيد يافت كه در آن جا نه آبادي است و نه سياست، نه علم است و نه صنعت، نه حرفه است و نه دولت، امّا يك جايي كه در آن خدا نباشد نمي توان پيدا كرد) (13)

بُعد چهارم از ديدگاه عقل و فلسفه:

اين كه انسان فطرتاً خداگراست و ذاتاً طالب كمال مطلق و مبدأ هستي است، از راه عقل و فلسفه هم قابل اثبات است كه به برخي از آن دلايل اشاره مي شود:

دليل اوّل.
آدمي داراي احساسات و اميال فراواني است كه هر كدام به سوي بي نهايت در حركتند. انسان به دنبال هر چيزي كه مي رود كامل آن را مي خواهد. شعاع خواسته هاي فطري او حد و مرزي را نمي شناسد.

انسان فطرتاً به قدرت و تصرف در موجودات ميل دارد و اين ميل تا بي نهايت پيش مي رود. بشر ذاتاً علم گراست و تا بي نهايت پيش مي رود و مي خواهد از همه حقايق هستي سر در آورد. آدمي در بُعد زيباگرايي حدي براي خويش نمي شناسد و تا بي نهايت جلو مي رود. انسان در بُعد پرستش و عشق و محبت و كمال، بي نهايت طلب است و حدي براي خويش قائل نيست.

پس اميال فطري بشر به سوي بي نهايت امتداد دارد. اين اميال با اين كه به امور مختلفي تعلق مي گيرد، ولي سرانجام همگي به سوي يك چيز در حركتند و آن عبارت است از سرچشمه بي نهايت علم و قدرت و جمال و كمال؛ پس انسان فطرتاً به سوي مبدأ هستي و كمال مطلق در حركت است و آن كمال مطلق خداست، گرچه ممكن است خود به ظاهر از اين امر غافل باشد.

دليل دوم.
انسان طالب هر چيزي كه هست در مرحله اوّل مي پندارد كه به صرف رسيدن به آن آرامش برايش حاصل مي شود، مثلاً علاقه به ثروت پيدا مي كند و به دنبال آن مي رود. او فكر مي كند اگر مثلاً يك ميليارد تومان پول داشته باشد، ديگر همه چيز دارد و به كمال رسيده، امّا هنگامي كه به آن مي رسد بازهم گمشده خويش را نمي يابد يا كسي كه تصور مي كند همه چيز در رسيدن به مقام و موقعيت اجتماعي است، امّا همين كه به خواسته خويش دست يافت باز هم نا آرام است و اين اصل بر تمام خواسته هاي آدمي حاكم است و اين مي رساند كه انسان طالب چيزي است كه از سنخ ماده و ماديات نيست وآدمي گم شده اي دارد كه تنها با رسيدن به او آرامش مي يابد و قطعاً آن گم شده بايد محدود به حدي نباشد و همه كمالات را بالفعل داشته باشد و آن چيز جز ذات الهي چيز ديگري نمي تواند باشد؛ لذا قرآن كريم اين حقيقت را با لسان مخصوص خود چنين بيان مي كند:

(اَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (14) ؛ آگاه باشيد تنها با ياد خدا دل ها آرامش مي گيرد).

پس انسان فطرتاً دنبال آرامش است و از طرفي هيچ چيز جز خدا و ياد او آرامش بخش انسان نيست، نتيجه اين كه آن چيزي كه فطرت آدمي طالب آن است خداست.

دليل سوم.
انسان با مشاهده عظمت و نظم موجود در جهان پي به وجود مؤثري مي برد و مي فهمد قدرتي بوده كه اين نظام را هستي بخشيده و لباس وجود پوشانده است. انسان از درون با نظر به خلقت خدا را مي بيند، زيرا كه خداوند در جهان هستي تجلّي كرده است و اگر انسان بي هيچ زمينه ذهني و غير متأثر از هرگونه تربيت و تلقين و تقليد به حال خود گذاشته شود، خود به خود و فطرتاً متوجه قدرتي خواهد شد كه برتر از دنياي محسوس مادي است.

بُعد چهارم از ديدگاه قرآن:

گرچه اثبات بُعد چهارم و فطرت خداگرايي از كشفيات جديد روان شناسي در قرن حاضر است، امّا قرآن كريم در پانزده قرن پيش اين را به صراحت بيان كرده و انسان ها را به پذيرش نداي فطرت خويش دعوت نموده و اين خود يكي از معجزات علمي اين كتاب بزرگ آسماني است. قرآن مي فرمايد:

(وَاِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بني ادَمَ مِنْ ظهورهم ذُرِّيَتَهُمْ وَاَشْهَدَهُمْ عَلي اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى (15) ؛ به ياد آر هنگامي كه خداي تو از پشت فرزندان آدم، ذرّيه آنها را گرفت و آنها را بر خود گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم همه گفتند: بلى، ما به خدايي تو گواهيم).

و در جاي ديگر مي فرمايد:

(وَلَئِنْ سَئَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمِواتِ والاَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ ؛ و اگر از آنها سؤال كني كه آسمان ها و زمين را چه كسي آفريد و خورشيد و ماه را مسخّر كرد، به يقين خواهند گفت: خدا).

همچنين مي فرمايد:

(قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ والاَرْضِ اَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ والاَبْصارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ ويُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِ ّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الامْرَ فَسَيَقُولُنَّ اللّهُ ؛ بگو كيست كه از آسمان و زمين به شما روزي مي دهد و كيست كه گوش و چشم ها را در اختيار دارد و كيست كه زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مي آورد و كيست كه عهده دار تدبير عالم است به يقين خواهند گفت: خدا).

در اين آيات سؤال از كساني مي شود كه مشرك هستند، ولي در عين حال قرآن مي گويد: اگر از آنان به راستي سؤال كني و آنان را به نداي فطرتشان متوجه سازي و بپرسي كه اين جهان هستي و نظام آن را چه كسي به وجود آورده و آن را تدبير مي كند، خواهند گفت: خدا.

جزئها را رويها سوي كل است.
بلبلان را عشق با روي گل است.
آنچه از دريا به دريا مي رود.
از همانجا كامد آنجا مي رود.
از ديدگاه قرآن هر كسي از درون با خدا راه دارد، حتي انسان هاي فاسد و غافل. لذا مشاهده مي شود در وقتي كه از اسباب مادي و ياري ديگران نا اميد مي شوند، به خود مي آيند و از درون به ذات الهي توسل مي جويند. پس هر كس در همه حال خدا را درك مي كند، امّا تجلّي اين احساس، هنگام قطع اميد از اسباب ظاهري و مادي بيشتر است. هركس هنگام بروز حوادثي مانند حمله درندگان، نا آرامي دريا، ابتلا به بيماري هاي علاج ناپذير، سقوط وسايط نقليه و نظاير آن، به خدا، كه منشأ هر قدرتي است، عاجزانه نظرمي دوزد. قرآن هم به اين حقيقت اشاره مي كند و مي فرمايد:

(فَاِذا رَكِبُوا عَلَي الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ فَلَمّا نَجّيِهُمْ اِلَي الْبَرِّ اِذا هُمْ يُشْرِكُونَ؛ چون به كشتي در آيند، خدا را با اخلاص در دين او خواندند و چون نجاتشان داد و به خشكي آورد، شرك آوردند).


1. آلكسيس كارل، نيايش، ترجمه دكتر شريعتى، ص 16 و 25.

2. كارل گوستاويانگ، روان شناسي و دين، ترجمه فؤاد روحانى، ص 50.

3. علامه زنجانى، دروس الفلسفة، ج 1، ص 20.

4. ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، ص 476.

5. حس مذهبى، ترجمه بيانى، ص 72.

6. جان كلوورنسما، اثبات وجود خدا، ترجمه احمد آرام، ص 65.

7. .Tanneguy de Qaen Tain

8. حس مذهبى، ترجمه بيانى، ص 16.

9. محمد علي فروغى، سير حكمت در اروپا، ج 2، ص 14.

10. ارتباط انسان و جهان، ج 3، ص 175.

11. ويليام جيمر، دين و روان، ترجمه مهدي قائنى، ص 122.

12. مذهب و ضد مذهب، ص 7.

13. مقدمه نيايش از آلكسيس كارل.

14. رعد (13) آيه 28.

15. اعراف (7) آيه 172.

16. عنكبوت (29) آيه 61.


/ 6