توضيح - رقصی چنین میانه میدانم آرزوست نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست - نسخه متنی

مصطفی چمران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

 توضيح

يك ماه و نيم از زخمي شدن در سوسنگرد
و بستري شدن دكتر چمران مي گذشت. از دو نقطه پا بشدت مجروح بود و پس از
اين مدت به سختي با چوب زير بغل راه رفتن آغاز كرد. فاصله هايي كوتاه
را در درون ساختمان محل اقامتش طي مي نمود ولي هنوز پاي به محوطه خارج
از ساختمان نگذاشته بود. او فقط يك شب در بيمارستان ماند و بعد از چند
روز اقامت در منزل يكي از دوستان در اواز، به محل ستاد جنگ هاي نامنظم
(مهمانسراي استانداري اهواز) آمد و در كنار رزمندگان ستاد در اطاقي
بستري شد. بعد از اين مدت طولاني تصميم گرفت براي اولين بار بعد از
زخمي شدن پاي از ساختمان بيرون نهد و از خطوط مقدم جبهه بازديد نمايد.
دوستان نيز تصميم گرفتند به شكرانه اين سلامتي گوسفندي را براي او
قربانينمايند و به همين خاطر جلوي پلكان ورودي ساختمان و داخل حياط،
گوسفندي را آماده كردند و به محض آنكه او با جوب زير بغل از ساختمان
خارج شد و از چند پله گذشت و وارد حياط مقابل ساختمان شد، گوسفند را بر
زمين زدند و قرباني نمودند و با صلوات او را استقبال نمودند. دكتر
چمران بي خبر از همه جا بر جاي خود ميخكوب شده و بر اين صحنه مي نگريست
و كسي نمي دانست كه در درون او چه مي گذرد. مات و مبهوت بود و در دنياي
خود سير مي كرد و در حاليكه همگي در شوق و شعف غوطه ور بودند، در مغز
او افكاري ديگر موج مي زد و همان روز بعد از بازگشت از جبهه، اين سطور
را در بيان آن حالت عجيب هنگام قرباني گوسفند نگاشت و از گوشت آن
گوسفند هم چيزي نخورد.گفتني است كه از دوران كودكي هم او فردي عاطفي
بود و اين احساس را نه تنها نسبت به انسان ها، بلكه حيوانات و حتي
گل ها و گياهان نيز داشت. اگر مرغي را كه درون حياط خانه بود سر
مي بريدند و از آن غذا مي پختند، او تناول نمي كرد و يكبار كه مرغي را
كه به او تعلق داشت چنين كردند، نه تنها از گوشت آن مرغ نخورد، بلكه
اصلاً چند روز غذا نمي خورد و متأثر بود، بنابراين نگاشتن اين سطور
زيبا درباره گوسفند قرباني و سير و سلوك غرفاني او در اين حادثه عادي،
غيرعادي نبوده و كاملاً طبيعي است. او به همه موجودات الهي عشق
مي ورزيد و همه مخلوقات او را زيبامي دانست و مي ستود و با آنها احساس
يگانگي مي كرد كه نمونه اش را در قرباني كردن گوسفند جلوي پاي او
مي خوانيد





/ 42