توضيح بحث رهبري
انسانها بدون رهبر آگاهي كه بتواند آنها را در امر دنيا و آخرت هدايت كند ، خيلي وقتها ممكن است اشتباه كنند . شيوه و تست آزمون و خطا در مسائل رفتاري و تربيتي اصلا شيوه درستي نيست . يعني هيچ وقت به يك پدر و يا مادر نمي گويند براي اينكه فرزندت را تربيت كني با شيوه هاي آزمون و خطا با او برخورد كن . اين عبارت : « بگذار خودش برود ، به نتيجه برسد و برگردد . »جزء شيوه هاي آخر است يعني آخرين كار كه ديگر بچه حرف گوش نكرد و همه مسائل را برايش اعمال كردند و ديدند نتيجه اي در بر ندارد ، مي گويند :حالا بگذار برود تا سرش به سنگ بخورد . و اين در حقيقت ما حصل شيوه آزمون و خطاست . شيوه آزمون و خطا يك شيوه تربيتي نيست يك شيوه تنبيهي است . لذا براي رهبري جهانيان ، ما نياز داريم دنبال كسي بگرديم كه حرف خدا را بزند نه حرف خودش را . براي اينكه رهبران غير الهي جهان ، اينقدر خراب كردند كه با توجه به اين تجربه تاريخي ، ديگر عقل بشر اجازه نمي دهد انسان به رهبران غير الهي تكيه كند .
يعني آخرين رهبر غير الهي جهان كه همين الان هم هست و چقدر تبليغات روي آن شده ، ميلياردها دلار خرج شد و خواستند اين را رهبر معنوي جهان كنند و چقدر هم روي آن كار شد و از نظر علمي او را پشتيباني كردند ، مريد زيادي هم دارد حتي در ايران هم مريد پيداكرده است . همين ساباباي هندي است كه طبق آخرين اطلاعاتي كه از ايشان داريم ، جزء آخرين تعليماتش اين است كه يك داروي شفابخش را به جهانيان توصيه كرده ( به قيمت بسيار بالا ) كه مردم اين دارو را مي خرند و مي خورند . و با خوردن اين دارو به تعالي و علو درجات مي رسند !! و بايد به شما بگويم ، چون خيلي مهم است ، اين داروي شفابخش مدفوع خشك شده همين ساباباست !
ببينيد ! پيروي از رهبر غير الهي ما را به اينجا مي رساند . خيلي ها هم
مي خورند ! يعني با وجود اين كه مي دانند چه چيز است باز هم مي خورند . البته روايتها مختلف هست يك عده مي گويند بايد با قهوه بخوريد ، يك عده مي گويند بايد با شير بخوريد و . . .
خُب وقتي شما اينقدر بي عقل هستيد ، همين بهترين غذاي شماست و واقعاً شفاي شما در همين است !
رهبران غير الهي اينقدر خراب كردند كه عقل بشري اجازه نمي دهد كه كسي از راه برسد و بگويد من رهبر شما هستم . مي گويد : از خدا چه مي خواهي براي ما بگويي ؟
در طول تاريخ ، رهبران غير الهي اي بوده اند كه با شعارهاي خيلي خيلي بشر دوستانه به روي كار آمدند . شما مثلا فكر نكنيد اسكندر يا چنگيز از راه رسيدند و شروع كردند به فحش دادن به نوع انسانها . فكر نكنيد رضاشاه پهلوي لعنت الله عليه از راه آمد و گفت مي خواهم چادر از سر زنها بكشم و فلان كنم و . . . نه اينطوري نبود . رضاشاه وقتي آمد به اسم خدا و دين و پيغمبر (ص) آمد . اصلا علماي آن زمان رضاشاه را به عنوان يك آدم متدين در حكومت قاجار مي دانستند . مي گفتند : پابرهنه مي شود و براي امام حسين u سينه مي زند . رضا شاه مسئول هيئت بود . ميان دار بود !!
اما رهبران غير الهي : ما در آنجا اثبات كرديم گفتيم مي خواهيم عقل را به دست اينها بدهيم ، براي اينكه مي خواهند در دايره اي صحبت كنند كه اين دايره جزء مجهولات عقلاني ماست . خُب آنهايي كه طرفدار چنين مكتبهايي هستند ، در دايره مجهولات عقلي به سراغ اين رهبران رفتند . وقتي رهبر يك چيزي به او مي گويد فكر مي كند كه رهبر دارد از مجهولات او خبر مي دهد ، لذا روي آن فكر نمي كند ، در صورتي كه اين رهبر مي تواند نامعقولات را تحت عنوان مجهولات غالب كند .
در هيچ نظام عقلي ، هيچ نوع حيواني نمي آيد بگويد خوردن مدفوع خشك شده حيوان ديگر باعث تعالي و ترقي و رسيدن به خدا مي شود . هيچ الاغي هم اين را قبول نمي كند . اما بشر براي اينكه فكر مي كند رهبرش از مجهولاتش به او خبر مي دهد ( اين برايش جا افتاده ) حرفش را قبول مي كند . لذا سابابا برمي دارد مدفوعش را خشك مي كند و در بين مريدانش پخش مي كند و آنها هم با شير و قهوه مي خورند كه به خدا برسند . چرا ؟ براي اين كه فكر مي كنند از دايره معقولاتشان خارج است و جزء مجهولات است !
بنابراين ما وقتي مي توانيم در بست در اختيار كسي قرار بگيريم كه مطمئن باشيم دارد حرف خدا را مي زند . همين الان هم اين طوريست ، در دايره ايمان صحبت
مي كنيم ، خيلي از ما ، وقتي يك كسي حرفي مي زند ، مي گوئيم : « ببخشيد آقا ! اين حرفتان خيلي قشنگ بود ، مي خواهم يادداشت كنم ، سندش كجاست ؟ »
اين جمله را خيلي شنيده ايم . گاهي من روايتي را بيان مي كنم ، مي گوئيد : « آقا ! اين روايت خيلي عالي بود ، اين سندش كجاست ؟ »اين يعني چه ؟ يعني : من به تو اعتماد ندارم .
بشر عقل دارد به رهبر غيرالهي اعتماد نمي كند مي گويد سندش كجاست ؟ پيغمبر (ص) گفته است يا خير ؟! من فقط حرف او را قبول مي كنم . يعني ما به درجه اي از عقلانيت رسيده ايم كه وقتي كسي حرفي را براي ما مي زند بايد بدانيم بدون واسطه از خدا شنيده است .
قوانين : احتياج به قانون در سه گزينه مشخص مي شود :
قانون حدود و وظايف شخص را مشخص مي سازد ( وظائف شخص در برابر خودش و در برابر جامعه ) و راه شكوفائي استعدادها و تلاشها .
قانون كلمه نظارت را فعال مي كند و ما خود مي دانيم كه بشر بدون نظارت در چهارچوبي نخواهد گنجيد و نظم جامعه بر هم مي ريزد .
قانون محدودة آزادي افراد را مشخص كرده و از هرج و مرج و تجاوز جلوگيري كرده و مجازات لازم را براي متخلفان تعيين مي كند .