آيةالله جوادي آملي امام خميني :اين قرآن است كه هدايت ميكند ما را به مقاصد عاليهاي كه در باطن ذاتمان توجه به او هست، و خودمان نميدانيم.(كلمات قصار)«لو انزلنا هذاالقرآن علي جبل لرأيته خاشعاً متصدّعاً من خشيةالله و تلك الامثال نضربها للناس لعلّهم يتفكرون.»1«اگر اين قرآن را بر كوهي فرو ميفرستاديم، يقيناً آن [كوه [را از بيم خدا فروتن [و] از هم پاشيده ميديدي. و اين مَثَلها را براي مردم ميزنيم باشد كه آنان بينديشند.»* * *اين كريمه كه در باره قرآنشناسي است در حقيقت ناظر به عظمت و اهميت قرآن است. سرِّ اين عظمت هم آن است كه هر كلامي به اندازه متكلّمش عظيم و بزرگ است، لذا دليل حكمي كه در اين آيه آمده است هم اجمالاً در اين آيه ياد شده است هم به تفصيل در سه آيه بعد.
مفهوم متلاشي شدن كوهها :
مضمون آيه اين است كه اگر اين قرآن بر كوه نازل شود كوه را متلاشي ميبينيد. كلمه «متلاشي» از شيءاي مشتق نشده يعني لاشيء ميشود وگرنه باب تفاعلي نيست كه يك ثلاثي مجرد داشته باشد. «تلاشَي،يَتلاشي» اين چنين نيست اين اصلش «لايشيء» است. از اين كلمه «لاشي ء» باب تفاعل ساخته شده متلاشي ميشود يعني لاشييء ميشود. «لرايته خاشعا متصدّعا» يعني متلاشي ميشود چرا متلاشي ميشود؟ نفرمود:«من خشيتنا» فرمود: «من خشيةالله» اين التفات از غيبت به خطاب براي تأمين دليل اين حكم است پس اصل حكم اين است كه «لو انزلنا هذاالقرآن علي جبال لرايته خاشعاً متصدعاً» چرا «من خشيتنا» نفرمود، بلكه فرمود: «من خشيةالله»، چون «الله» متكلم است هيچ موجودي نميتواند تجلي الهي و كلام الهي را تحمّل كند و همين معنا را در سه آيه بعد كه در ميان اسماي حسناي حق است بازگو ميكند: «هوالله الذي لا اله الا هُوَ»2 «هوالله الذي لا اله الاّ هوالملك القدوس»3 «هوالله الخالق الباريء»4 كه اين سه آيه پشت سر هم در بيان توصيف و شرح اسماي حسناي آن متكلم است و اگر متكلم عظيم بود قهراً كلام او هم عظيم است و كلام او آن چنان عظيم است كه كوه توان تحمّل آن را ندارد. در اين جا سخن از «خشيت» است نه خوف، بين خشيت و خوف، تفاوت وجود دارد؛ خشيت آن ترسي است كه با تأثر قلبي همراه باشد ولي خوف اين چنين نيست، لذا موحّدان عالم فقط از خدا ميترسند از غيرخدا خشيتي ندارند، موحدان هم مانند ديگران از هر چيز گزنده و آسيب رساني خائف اند: از مار، عقرب گزندگان و درندگان و يا بي احتياطي ماشينها ميترسند امّا از هيچ چيز خشيت ندارند. خوف آن ترتيبِ اثر عملي است، ولي خشيت آن چيزي است كه انسان آن را مبدأ اثر بداند و از او بهراسد.