عظمت قرآن(2) - عظمت قرآن (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عظمت قرآن (2) - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عظمت قرآن(2)

آية‏الله جوادي آملي

امام خميني :

اين قرآن است كه هدايت مي‏كند ما را به مقاصد عاليه‏اي كه در باطن ذاتمان توجه به او هست، و خودمان نمي‏دانيم.(كلمات قصار)

«لو انزلنا هذاالقرآن علي جبل لرأيته خاشعاً متصدّعاً من خشية‏الله و تلك الامثال نضربها للناس لعلّهم يتفكرون.»1

«اگر اين قرآن را بر كوهي فرو مي‏فرستاديم، يقيناً آن [كوه [را از بيم خدا فروتن [و] از هم پاشيده مي‏ديدي. و اين مَثَل‏ها را براي مردم مي‏زنيم باشد كه آنان بينديشند.»

* * *

اين كريمه كه در باره قرآن‏شناسي است در حقيقت ناظر به عظمت و اهميت قرآن است. سرِّ اين عظمت هم آن است كه هر كلامي به اندازه متكلّمش عظيم و بزرگ است، لذا دليل حكمي كه در اين آيه آمده است هم اجمالاً در اين آيه ياد شده است هم به تفصيل در سه آيه بعد.

مفهوم متلاشي شدن كوه‏ها :

مضمون آيه اين است كه اگر اين قرآن بر كوه نازل شود كوه را متلاشي مي‏بينيد. كلمه «متلاشي» از شي‏ءاي مشتق نشده يعني لاشي‏ء مي‏شود وگرنه باب تفاعلي نيست كه يك ثلاثي مجرد داشته باشد. «تلاشَي،يَتلاشي» اين چنين نيست اين اصلش «لايشي‏ء» است. از اين كلمه «لاشي ء» باب تفاعل ساخته شده متلاشي مي‏شود يعني لاشيي‏ء مي‏شود. «لرايته خاشعا متصدّعا» يعني متلاشي مي‏شود چرا متلاشي مي‏شود؟ نفرمود:«من خشيتنا» فرمود: «من خشية‏الله» اين التفات از غيبت به خطاب براي تأمين دليل اين حكم است پس اصل حكم اين است كه «لو انزلنا هذاالقرآن علي جبال لرايته خاشعاً متصدعاً» چرا «من خشيتنا» نفرمود، بلكه فرمود: «من خشية‏الله»، چون «الله» متكلم است هيچ موجودي نمي‏تواند تجلي الهي و كلام الهي را تحمّل كند و همين معنا را در سه آيه بعد كه در ميان اسماي حسناي حق است بازگو مي‏كند: «هوالله الذي لا اله الا هُوَ»2 «هوالله الذي لا اله الاّ هوالملك القدوس»3 «هوالله الخالق الباري‏ء»4 كه اين سه آيه پشت سر هم در بيان توصيف و شرح اسماي حسناي آن متكلم است و اگر متكلم عظيم بود قهراً كلام او هم عظيم است و كلام او آن چنان عظيم است كه كوه توان تحمّل آن را ندارد.

در اين جا سخن از «خشيت» است نه خوف، بين خشيت و خوف، تفاوت وجود دارد؛ خشيت آن ترسي است كه با تأثر قلبي همراه باشد ولي خوف اين چنين نيست، لذا موحّدان عالم فقط از خدا مي‏ترسند از غيرخدا خشيتي ندارند، موحدان هم مانند ديگران از هر چيز گزنده و آسيب رساني خائف اند: از مار، عقرب گزندگان و درندگان و يا بي احتياطي ماشين‏ها مي‏ترسند امّا از هيچ چيز خشيت ندارند. خوف آن ترتيبِ اثر عملي است، ولي خشيت آن چيزي است كه انسان آن را مبدأ اثر بداند و از او بهراسد.

/ 14