عظمت قرآن (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عظمت قرآن (2) - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آن چه مهم است اين است كه مسلمين به اسلام و قرآن عمل كنند. اسلام همه مسائلي را كه مربوط به زندگي بشر در دنيا و آخرت است، و آن‏چه را مربوط به رشد و تربيت انسان و ارزش انسان است، داراست.(كلمات قصار)

«حارثة» يك آدم عادي بود و در محضر حضرت اين راه را ياد گرفت. اين كه فرموده‏اند: «قلب الموءمن عرش الرحمن» به اين شرط كه در اين قلب كينه احدي نباشد، اين قلب سالن رقص دنيا نباشد. چه قدر اميرالموءمنين ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ آبروي دنيا و افراد دل باخته به دنيا را مي‏برد، هيچ كسي در امت اسلامي به اندازه حضرت امير دنيا را بي آبرو نكرد. او آن قدر دنيا را رسوا و مفتضح كرد و به طور غيرمستقيم دنيا خواه را رسوا كرد كه آبرويي براي دنيا نگذاشت. شما يك دور به طور عميق نهج البلاغه را مطالعه بفرماييد و در تشبيهات حضرت در باره دنيا دقت كنيد، گاهي دنيا را به صورت استخوان خوك در دست فرد جُذام گرفته معرفي مي‏كند، گاهي به صورت «عفطه عنز» و در جايي به صورت عطسه انف، گاهي به صورت «ورقه در دهان جراده». آن بزرگوار آن چنان آبروي دنيا را برد كه در امت اسلامي احدي اين چنين دنيا را بي‏حيثيت نكرد. اگر كسي دنيا را اين طور بي آبرو كرد دنيازده را نيز هم چنين.

حال اين تعبير حضرت(ع) را در باره عدّه‏اي ببينيد، ايشان در كلمات قصار شماره 367 اين چنين مي‏فرمايد: «يا ايهاالناس متاع الدنيا حطام موبي‏ء» پاييز كه مي‏شود ساقه‏ها زرد شده و مي‏ريزند و خشك مي‏شوند و با يك تكان همه از بين مي‏روند، اين را «حطام» مي‏گويند، فرمود اين حطامي است وبا دار (موبي) يعني بيماري وبا مي‏آورد «فتجنّبوا مرعاه» اين جا جايي است وبا خيز، اولاً: حطام است دنيا براي كسي بهار نشده بلكه هميشه پاييز است و ساقه هايش هم حطام است، دست بزني مي‏ريزد و اين ساقه هم وبا مي‏آورد نچريد. «فتجنّبوا مرعاه قلعتها احظي من طمأنينتها و بلغتها ازكي من ثروتها حكم علي مكثر منها بالفاقة و اعين من غني عنها بالرّاحة من راقه زبرجها اعقبت ناظريه كمها و من استشعر الشغف بها ملأت ضميره اشجاناً» آن گاه فرمود: «لهنّ رقص علي سويداء قلبه»

«سويدا» حبه شي‏ء و هسته مركزي را مي‏گويند، سويداي دل يعني آن حبّه، آن هسته مركزي دل ، آن دلِ‏دل. خلاصه، فرمود در دلِ دل اين اوباش دارند رقص مي‏كنند: «لهنّ رقص علي سويداء قلبه همّ يشغله و غمّ يحزنه كذلك حتّي يوءخذ بكظمه» خوب اگر چنان چه اين چنين شد، آن دل توان اين راندارد كه اهل عبادت باشد واز عبادت طرفي ببندد. اگر همه اين‏ها را به دور انداخت مي‏گويد «حارثة بن مالك» كه بود كه من نيستم. اين تعبير، تعبير خوب و پسنديده‏اي است اين كه به ما مي‏گويند مسابقه بدهيد يعني اين كه چرا او رفت و من نروم اين «من» مذموم نيست، «فاستبقوا» همين است ؛ يعني مسابقه بدهيد نه تنها مسابقه بدهيد در مسابقه شركت كنيد «سارعوا» جلو بزنيد، اين راهي نيست كه تصادف داشته باشد چون دراين معارف و معاني تزاحمي نيست همه مي‏گويند بيا تو بگير بر خلاف تكالب دنياست كه همه مي‏گويند من مي‏خواهم بگيرم اين تزاحم است امّا در معارف هر يك مي‏گويد اين دنيارا تو بگير، اين حطام را تو بگير، اين چراگاه وبا خيز مال تو او مي‏گويد مال تو من رفتم اين سبقت در نجات از رذيلت و فراهم كردن فضيلت تزاحمي ندارد، لذا فرمود: تا توانستي سابقوا و استبقوا تا توانستي سارعوا نه تنها سابقوا نه تنها مسابقه بدهيد برنده بشويد، سرعت بگيريد، وقتي سرعت گرفتيد امام متقين مي‏شويد، لذا بگوييد: «واجعلنا للمتقين اماماً».28

/ 14