بیشترلیست موضوعات عظمت قرآن(2) مفهوم متلاشي شدن كوهها : انسان با عظمتتر است يا موجودات ديگر ؟ عظمت قرآن در طرح موضوعات ظاهر و باطن قرآن روشهاي هدايت در قرآن جمع ميان سه راه هدايتي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
آن چه مهم است اين است كه مسلمين به اسلام و قرآن عمل كنند. اسلام همه مسائلي را كه مربوط به زندگي بشر در دنيا و آخرت است، و آنچه را مربوط به رشد و تربيت انسان و ارزش انسان است، داراست.(كلمات قصار)«حارثة» يك آدم عادي بود و در محضر حضرت اين راه را ياد گرفت. اين كه فرمودهاند: «قلب الموءمن عرش الرحمن» به اين شرط كه در اين قلب كينه احدي نباشد، اين قلب سالن رقص دنيا نباشد. چه قدر اميرالموءمنين ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ آبروي دنيا و افراد دل باخته به دنيا را ميبرد، هيچ كسي در امت اسلامي به اندازه حضرت امير دنيا را بي آبرو نكرد. او آن قدر دنيا را رسوا و مفتضح كرد و به طور غيرمستقيم دنيا خواه را رسوا كرد كه آبرويي براي دنيا نگذاشت. شما يك دور به طور عميق نهج البلاغه را مطالعه بفرماييد و در تشبيهات حضرت در باره دنيا دقت كنيد، گاهي دنيا را به صورت استخوان خوك در دست فرد جُذام گرفته معرفي ميكند، گاهي به صورت «عفطه عنز» و در جايي به صورت عطسه انف، گاهي به صورت «ورقه در دهان جراده». آن بزرگوار آن چنان آبروي دنيا را برد كه در امت اسلامي احدي اين چنين دنيا را بيحيثيت نكرد. اگر كسي دنيا را اين طور بي آبرو كرد دنيازده را نيز هم چنين.حال اين تعبير حضرت(ع) را در باره عدّهاي ببينيد، ايشان در كلمات قصار شماره 367 اين چنين ميفرمايد: «يا ايهاالناس متاع الدنيا حطام موبيء» پاييز كه ميشود ساقهها زرد شده و ميريزند و خشك ميشوند و با يك تكان همه از بين ميروند، اين را «حطام» ميگويند، فرمود اين حطامي است وبا دار (موبي) يعني بيماري وبا ميآورد «فتجنّبوا مرعاه» اين جا جايي است وبا خيز، اولاً: حطام است دنيا براي كسي بهار نشده بلكه هميشه پاييز است و ساقه هايش هم حطام است، دست بزني ميريزد و اين ساقه هم وبا ميآورد نچريد. «فتجنّبوا مرعاه قلعتها احظي من طمأنينتها و بلغتها ازكي من ثروتها حكم علي مكثر منها بالفاقة و اعين من غني عنها بالرّاحة من راقه زبرجها اعقبت ناظريه كمها و من استشعر الشغف بها ملأت ضميره اشجاناً» آن گاه فرمود: «لهنّ رقص علي سويداء قلبه» «سويدا» حبه شيء و هسته مركزي را ميگويند، سويداي دل يعني آن حبّه، آن هسته مركزي دل ، آن دلِدل. خلاصه، فرمود در دلِ دل اين اوباش دارند رقص ميكنند: «لهنّ رقص علي سويداء قلبه همّ يشغله و غمّ يحزنه كذلك حتّي يوءخذ بكظمه» خوب اگر چنان چه اين چنين شد، آن دل توان اين راندارد كه اهل عبادت باشد واز عبادت طرفي ببندد. اگر همه اينها را به دور انداخت ميگويد «حارثة بن مالك» كه بود كه من نيستم. اين تعبير، تعبير خوب و پسنديدهاي است اين كه به ما ميگويند مسابقه بدهيد يعني اين كه چرا او رفت و من نروم اين «من» مذموم نيست، «فاستبقوا» همين است ؛ يعني مسابقه بدهيد نه تنها مسابقه بدهيد در مسابقه شركت كنيد «سارعوا» جلو بزنيد، اين راهي نيست كه تصادف داشته باشد چون دراين معارف و معاني تزاحمي نيست همه ميگويند بيا تو بگير بر خلاف تكالب دنياست كه همه ميگويند من ميخواهم بگيرم اين تزاحم است امّا در معارف هر يك ميگويد اين دنيارا تو بگير، اين حطام را تو بگير، اين چراگاه وبا خيز مال تو او ميگويد مال تو من رفتم اين سبقت در نجات از رذيلت و فراهم كردن فضيلت تزاحمي ندارد، لذا فرمود: تا توانستي سابقوا و استبقوا تا توانستي سارعوا نه تنها سابقوا نه تنها مسابقه بدهيد برنده بشويد، سرعت بگيريد، وقتي سرعت گرفتيد امام متقين ميشويد، لذا بگوييد: «واجعلنا للمتقين اماماً».28