استناد عالمان و قرآن پژوهان به اين حديث
اين حديث همواره در پژوهشهاي قرآن شناختي بويژه در بررسي تاريخ جمع و تدوين قرآن کريم و نيز در بحث ازوحياني بودن يا نبودن ترتيب آيه ها و سوره ها مورد استناد دانشمندان قرآن پژوه بوده است. بطوري که گاه بر پايه آن رأيي را بر نهاده و رأيي ديگر را فرو هشته اند. براي نمونه بيهقي اين حديث را در خلال بابي آورده که عنوانش چنين است: «باب الدليل علي اَنّ ما جمعَتْه مصاحفُ الصحابة- رضي الله عنهم- کلّه قرآنٌ و بسم الله الرحمن الرحيم في فواتح السور سوي سورة و براءة من جملته». وي از اين حديث نتيجه گرفته که «بسم الله الرحمن الرحيم» در آغاز همه سوره ها منهاي سوره براءت پاره اي از قرآن است و چون اين جمله از سوي خداوند نازل شده است آن را در آغاز سوره ها نوشته اند و با نزول آن مي فهميدند که نزول سوره اي پايان پذيرفته و نزول سوره اي ديگر آغاز شده است.[14] سيوطي در يک جا اين حديث را در زمره نصوصي قلمداد مي کند که نشان مي دهد ترتيب آيه ها توقيفي (وحياني) است[15] و در چند جاي ديگر با استناد به دلايلي از جمله همين حديث ترتيب جملگلي سوره ها را بجز انفال و براءت و حياني مي داند و بر اين باور پا مي فشارد.[16] بر عکس سيوطي يکي از قرآن پژوهان امامي معاصر با تکيه بر همين حديث ترتيب سوره ها را کاري سليقه اي و اجتهادي معرّفي مي کند. او مي نويسد: «در مصحفهاي صحابه، سوره يونس در زمره هفت سوره بزرگ به شمار مي آمد و هفتمين يا هشتمين اين سوره ها بود. امّا عثمان به عمد سوره انفال و سوره براءت را به عنوان يک سوره در مرتبه هفتم از سوره هاي بزرگ و طويل قرار داد و سوره يونس را در شمار سوره هاي مئين درآورد و محل آن را تغيير داد. ابن عبّاس به اين عمل عثمان اعتراض کرد و گفت: ...». آنگاه با نقل اين حديث نتيجه مي گيرد که «اين بر اجتهاد صحابه در ترتيب مصحف دلالت دارد».[17] کساني هم که در موضوع اجتهادي ياو حياني بودن نظم سوره ها به تفصيل قايل شده و گفته اند «ترتيب پاره اي از سوره ها اجتهادي و ترتيب بخش چشمگيري از آن و حياني است» به همين حديث مورد بحث تکيه کرده اند. ابن عطيه اندلسي (د. 542ق.)، بدر الدين زرکشي(د.794ق) و ابو جعفر الزبير(د.807ق.) از زمره اين کسان هستند.[18]سنجش و ارزيابي حديث مورد بحث
به نظر مي رسد آنان که به اين حديث استناد جُسته اند درباره اصالت يا عدم اصالت و يا صحّت و سُقم آن نينديشيده و يا کمتر انديشيده اند. زيرا همچنان که در سطور آينده روشن خواهد شد- درباره ارزش و اعتبار اين روايت که مي توان آن را حديثي «مفرد»[19] يا «غريب»[20] تلّقي کرد جاي شکّ و ترديد بسيار هست. توضيح اينکه اگر اِسناد اين حديث را در طرق مختلف بررسي کنيم و با يکديگر بسنجيم، خواهيم ديد که تمام راهها به «عوف بن ابي جميله اعرابي» ختم مي شود و عوف هم به نوبه خود از «يزيد فارسي» و يزيد نيز آن را از صحابي نامدار ابن عبّاس که در قران شناسي مقام برجسته اي دارد، گزارش مي کند. بنابراين مي توان گفت اسناد اين حديث در تمام طرق بر محور دو تن مي چرخد. يکي عوف بن ابي جميله و ديگري يزيد فارسي.بنابراين لازم است شخصيت اين دو تن را از نظر رجال شناسان بررسي کنيم. در اين جا سزاوار است يادآوري شود که رجال شناسان امامي از اين دو تن نامي به ميان نياورده اند[21] و اين نشان مي دهد که در کتابهاي روايي شيعه از طريق اين دو تن حديثي نقل نشده است.