بیشترلیست موضوعات سنجش و ارزيابي يک حديث درباره قرآن چکيده درآمد متن و ترجمه حديث مورد نظر رديابي اين روايت در ديگر کتابهاي حديث استناد عالمان و قرآن پژوهان به اين حديث سنجش و ارزيابي حديث مورد بحث فرجام سخن کتاب شناسي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
افزون بر آنچه از زبان رجال شناسان درباره يزيد فارسي گفته شد، ابن ابي داوود سجستاني درباره مصاحف عثماني حکايتي را از زبان يزيد فارسي نقل مي کند که تا اندازه اي مي تواند رهگشا باشد. بنا به گزارش ابن ابي داوودْ يزيد فارسي مي گويد: عبيدالله بن زياد دستور داد که حرف الف را وارد قرآن کنند و بدين ترتيب دو هزار حرف وارد قرآن شد. تا آن هنگام به جاي «قالوا» ، «قلو» و در عوض «کانوا» ، «کنو» مي نوشتند و نيز «قل و کن»، «قال و کان» هم خوانده مي شد. اين ابي داوود مي گويد: چون نوبت حکومت به حجّاج رسيد اين کار عبيدالله را به او باز گفتند و او يزيد فارسي را خواست. يزيد فارسي مي گويد: در آغاز سخت ترسيدم و شک نداشتم که کشته خواهم شد. ولي چون يزيد توضيح داد، حجّاج قانع شد و از او در گذشت.[37] با توجه به حادثه اي که ابن ابي داوود گزارش کرده است، رأي يحيي بن سعيد قطّان، ابو حاتم رازي و ابن حجر که يزيد فارسي را غير از يزيد بن هرمز مي دانند، بر رأي آنان که به اتّحاد اين دو قايل هستند، ارجح مي نمايد. زيرا بنا به گزارش ابن سعد، يزيد بن هرمز پس از واقعه حرّه مرده است و واقعه حرّه نيز- چنانکه پيش از اين هم گفته شد- در سال 62 [38] يا ذوالحجّه سال 63 هجري[39]رخ داده است. در حالي که يزيد فارسي سالها پس از آن واقعه زنده بوده و حجّاج بن يوسف ثقفي (40-95هـ /660-714م.) را در روزگار امارتش بر عراق درک کرده است. چه آنکه مي دانيم حجّاج پس از آنکه شوري عبدالله بن زيبر را در سال 73 هجري سرکوب کرد و او را کشت، در چشم عبدالملک بن مروان بزر و ارجمند جلوه کرد و در نتيجه عبدالملک او را به امارت عراق (بصره و کوفه) گماشت.[40] در نتيجه اين رخداد و ديدار يزيد با حجّاج دست کم ده سال پس از واقعه حرّه بوده است. از سوي ديگر- همچنان که در سطور بالا از زبان راوي شناسان گفته آمد- يزيد بن هرمز در قيام مردم مدينه بر ضدّ امويان فرمانده موالي بوده است.[41] ولي يزيد فارسي در دستگاه عبيدالله بن زياد(د.67هـ ق./ 686م.) عامل امويان در عراقْ سمت دبيري داشته است.[42] اگر تصوّر کنيم که اين نامها هر دو مربوط به يک تن است، ظاهراً اين دو رفتار با هم نمي سازد. مگر آنکه بگوييم يزيد در آغاز در بصره مي زيسته و پيش عبيدالله به کار دبيري سرگرم بوده است. ولي بعدها از او و امويان کناره گرفته و به مدينه کوچيده و در قيام مردم مدينه بر ضد امويان مشارکت ورزيده است.
فرجام سخن
پس مي توان نتيجه گرفت که اين يزين فارسي که دبير ابن زياد و به احتمال بسيار شخصي غير يزيد بن هرمز بوده است، از نظر رجال شناسان محدّثي ضعيف يا در خوشبينانه ترين حالت شخصي «مجهول الحال» مي باشد. بنابراين چنين حديثي که او به تنهايي آن را گزارش کرده از او پذيرفته نمي شود. حديثي که در شناخت سوره هاي قران و در اثبات «بسمله» در سرآغاز سوره ها ترديد ايجاد مي کند و وانمود مي نمايد که گويا عثمان بر پايه رأي خويش هر جا خواست آن را مي نگارد و هر جا نخواست آن را نمي نويسد. قرآني که از رهگذر قراءت و سماع و نوشتن در مصاحف با تواتر قطعي از نسلي به نسل بعد رسيده است. از همين رو اگر بر طبق قواعد نقد و سنجش حديث که همه پيشگامان اين دانش آن را قبول دارند، گفته شود اين حديث بي پايه است، سخن گزاف نخواهد بود. در صورتي که حديثي با دلالت قطعي قرآن، يا سنّت متواتر و مجمع عليه يا حکم بديهي عقل منافات داشته باشد يا آن حديث در بر دارنده مطلبي باشد که حس يا واقعيت تاريخي آن را دفع کند، حديث شناسان آن حديث را بر ساخته و بي پايه مي دانند.[43] خطيب بغدادي در اين باره گويد: « هرگاه خبر واحد با حکم عقل يا حکم ثابت و محکم قرآن يا با سنّت قطعي و يا با هر کاري که در حکم سنّت است و بالاخره با هر دليل قطعي ناهماهنگ باشد، آن خبر شايسته پذيرش نخواهد بود».[44]