وحى قرآنى، آن است كه همهٌ الفاظش از خداست و آن، قرآن كريم است كه در آن، اصول شريعت اسلام آمده است. در قرآن كريم آمده است: «أقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل».[8] همهٌ مسلمانها نماز صبح را دو ركعت، نماز مغرب را سه ركعت، نماز ظهر و عصر و عشا را چهار ركعت به جا مى آورند. امّا كجاى قرآن آمده؟ آيا اجماع مسلمانهاست؟ اين را از كه گرفتيم؟ از پيامبر؟ پيامبر(ص) از كجا گرفته؟ « ما ينطق عن الهوى ان هو الاّ وحى يوحى».[9] در قرآن،خطاب به پيامبر(ص) آمده: «وأنزلنا اليك الذكر لتبيّن للنّاس ما نزّل اليهم».[10] آيات ديگر هم هست كه مخاطبش پيامبر(ص) است و براى ما نيست: «كهيعص»، «الم»، «حم». وحيى بر پيامبر(ص) نازل مى شد تا ايشان، آنچه را از اين قرآن و از اين ذكر حكيم براى ما مردم آمده، بيان كند. بيان آن حضرت مى شود حديث پيامبر(ص). وحى دوم، وحى بيانى، به همراه همان وحى اوّل مى آمده است. مثلا در روز غديرخم، همزمان با نزول آيهٌ: «يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته»[11] با وحى بيانى آمده است: «يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل اليك فى علىّ».[12] پس «فى على» حديث پيامبر(ص) است. ركعات نماز هم همين طور است. اين منشأ حديث در شريعت خاتم الانبياست. منشأ حديث پيامبر(ص)، وحى خداست: «ما ينطق عن الهوى ان هو الاّ وحى يوحى»[13]. بالاتر از اين هم داريم: «لو تقوّل علينا بعض الأقاويل لأخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منكم من أحد عنه حاجزين»[14]؛ يعنى اگر پيامبر ما از خودش چيزى بگويد و به ما نسبت بدهد، مانعش خواهيم شد و رگ قلبش را خواهيم زد و كسى از شما هم نمى تواند جلوگيرى كند. در اين وحى بيانى كه بر پيامبر(ص) نازل مى شده، آن امورى كه مخالف هواى نفس سياستمداران، زورمندان و خلفايى چون معاويه و يزيد بوده، آمده است. براى مثال، در قرآن آمده است: «والشجرة الملعونة فى القرآن»[15] تفسيرها را بخوانيد، قاطبهٌ مفسّران، حديث آورده اند كه شجرهٌ ملعونه، بنى اميّه است. اگر در قرآن آمده بود كه شجرهٌ ملعونه همان بنى اميّه است، آن يزيدى است كه ذرّيهٌ پيامبر(ص) را قتل عام كرد و دختران او را اسير كرد، آن يزيدى كه سه روز، اهل مدينه را بر سربازانش مباح كرد كه هرچه مى خواهند بكنند و در مسجد پيامبر(ص) خون جارى شد، آن يزيدى كه رو به كعبه مى ايستاد و نماز مى خواند و بعد، لشكر او كعبه را به منجنيق مى بستند و مى گفت: «اجتمعت الطاعة والحرمة و غلبت الطاعة الحرمة… اينجا اطاعت از خليفه با حرمت خانهٌ خدا تزاحم دارد؛ امّا اطاعت مقدّم است»، اگر در قرآن چيزهايى وجود داشت كه مخالف سياست و حكومت او بود، همان كار زورمندان سابق را مى كرد و قرآن دچار تحريف و كتمان مى شد. آيات قرآن را هتك مى كردند، تحريف مى كردند، كتمان مى كردند و قرآن، ديگر از حجيّت مى افتاد: «انّا نحن نزّلنا الذكر وانّا له لحافظون».[16] خداوند، اين كتاب آسمانى را كه بايد تا ابد حجيّت داشته باشد، بدين وسيله حفظ كرد كه آنچه صراحتا مخالف هواى نفس زورمندان و خلفا بود، در اين قرآن نيامد؛ بلكه در حديث پيامبر(ص) به امّت رسيد. ما بايد بفهميم مقام حديث در اين امّت چيست. در سورهٌ تحريم، خطاب «و ان تظاهرا عليه» در «ان تتوبا الى اللّه فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه»[17] چه كسى است؟ اينجا كه خدا لشكر كشى مى كند: «فانّ اللّه هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين والملائكة»، صالح المؤمنين چه كسى است؟ در آخر همين سوره كه مى فرمايد: «قد ضرب اللّه مثلا للّذين كفروا امرأة نوح و امرأة لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من اللّه»،[18] داستان چيست؟ عايشه و حفصه چه كرده بودند؟ من در كتاب «السقيفة»ام كه هنوز چاپ نشده، داستان آن را نوشته ام كه اين دو در خانهٌ پيامبر(ص) چه كرده بودند كه آياتى به اين شدّت نازل شد. ان شاء اللّه اگر «السقيفة» چاپ بشود، مى فهميد كه در خانهٌ پيامبر(ص) چه مى گذشته و آيا داستان رم دادن شتر پيامبر در واقعهٌ عقبه به اين جاها ارتباط داشته، يا نه. خدا كند من بتوانم اين كتاب را چاپ بكنم! مختصرا عرض مى كنم كه ابن حزم ـ كه از بزرگان علماى مكتب خلفاست ـ در «المحلّى»، جزو كسانى كه شتر پيامبر(ص) را رم دادند، نام ابوبكر و عمر و عثمان را مى برد. شيعه نگفته است؛ آنها گفته اند. داستانهايى بود كه اگر در قرآن مى آمد، نمى گذاشتند سالم بماند. پس خداوند، قرآن را حفظ كرد به اينكه شريعت خاتم الانبيا (به تعبير من) در دو وحى آمده است: وحى قرآنى و وحى بيانى. هر دو هم از نزد خداوند نازل شده است. حالا با اين بيان، بعضى از احاديث را هم مى توانيم بفهميم (كه مثلا منظور از اينكه نام على ـ ع ـ در وحى بوده، چيست). مرحوم حاجى نورى كتابى دارد به نام: «فصل الخطاب فى تحريف كتاب رب الأرباب». احسان ظهير هم كتابى نوشته به نام: «الشيعة والقرآن». حاجى نورى در باب يازدهم كتابش، آنچه روايت در مكتب خلفا بوده است كه از آنها مى توانسته استفاده كند كه قرآن تحريف شده، آورده و در باب دوازدهم، چنين روايتهايى را از مكتب اهل بيت(ع) آورده است. احسان ظهير در كتاب «الشيعة والقرآن»، فقط روايتهايى را كه حاجى نورى از مكتب اهل بيت(ع) آورده، ذكر كرده است. مهمترين سبب كشتار شيعيان پاكستان به دست وهّابى هاى اين كشور تا به امروز، اين دو كتاب است. من سه جلد كتاب در جواب حاجى نورى و احسان ظهير نوشتم كه جلد اوّلش «الشيعة والقرآن» است. جلد دومش كه به نام «بحوث تمهيدية» است، بيان اصطلاحات قرآنى است كه امروزه از دست ما رفته و تا آن اصطلاحات را نفهميم، روايتى را كه آن اصطلاحات را دارد، نمى فهميم. در اين جلد، تمام احاديثى را كه در مكتب خلفا دربارهٌ قرآن آمده، در هشتصد صفحه بررسى كرده ام. جلد سومش هم تمام شده كه چاپ نشده است؛ در اين جلد، تمام رواياتى را كه حاجى نورى از مكتب اهل بيت(ع) آورده و به آنها استناد كرده كه قرآن تحريف و كم و زياد شده، از لحاظ متن و سند بررسى كرده ام و به توفيق الهى ثابت كرده ام كه سندش چيست و متنش چيست. ان شاء اللّه چاپ مى شود و مى بينيد كه قسمتى از مشكل، به دليل نفهميدن روايت است و قسمت ديگرى به خاطر اشكال در قرائت حديث. پس شريعت اسلام با دو وحى نازل مى شده است: وحى قرآنى و وحى بيانى كه با وحى قرآنى تنها، ما به شرايع اسلامى (همچون نماز،روزه و حج) نمى توانيم برسيم.اين، فرق بين شريعت خاتم الانبيا و ساير شرايع است؛ چرا كه در ساير شرايع، همهٌ شريعت در كتاب آسمانى شان بوده (و كتاب آسمانى آنها تحريف شده). در شريعت اسلام ـ چون بنا بوده تا ابد بماند ـ اصول شريعت در كتاب آسمانى و وحى قرآنى است و شرح و بيانش در حديث پيامبر(ص) است.