امامت علي(ع) در قرآن و روايات - امامت علی (ع) در قرآن و روایات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امامت علی (ع) در قرآن و روایات - نسخه متنی

فریده خمسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امامت علي(ع) در قرآن و روايات

اي جمالت جلوه گاه ذات پاك كبريايياي علي اي حكم عالمگير، تو حكم خدايي اي علي اي شاهكار اوستاد آفرينشاي علي اي دست تو دست تواناي الهي هرگاه خطيبي در اثناي كلام خود نام علي را بر زبان جاري كند، با شنيدن اين يك كلمه يعني علي، يك جا همه فضائل و كمالات انساني در ذهن شنوندگان متبلور شده و آنچنان شور و هيجاني در دلها پديد آورده است كه قابل توصيف نيست. علي عصاره آفرينش، جوهره عالي هستي و شاهكار خلقت است.

او فرياد رساي حق جويي و عدالت خواهي از حلقوم همه محرومان تاريخ است. راه و روش علي، عشق و عاطفه علي، شهامت و شجاعت علي، مروت و جوانمردي علي، ايثار و گذشت علي، استقامت و صبر علي، ژرف نگري و عدالت علي (ع) و دهها صفت برجسته ديگر بيش از يكهزار و سيصد سال است بر زبان و قلم گويندگان و نويسندگان جاري است و همواره براي آزادگان و حق پرستان جهان الهام بخش و شورآفرين و زندگي ساز بوده است.

هنگاميكه جهان هستي به صدا درآمد، زمان به هم پيوند يافت، چشمهها صاف و پاك گرديد، ارزشهاي عالي زندگي روشن و آشكار شد، و حقيقت وجود هستي در مرحله تكامل انسانيت مطلق نمودار گشت وجوشش خير و نيكي، بلندي حقيقت، تحكيم عناصر فضيلت، به ظهور پيوست تا جملگي در ساكن غار حراء محمدبن عبدالله (ص) بروز و تجلي نمود، در سرور آزادمردان و برگزيده نيكوكاران، انقلابي بزرگ، يعني علي بن ابيطالب ادامه يافت و جاودانه شده از جوشش وجود علي (ع)، در تاريخ ما داستاني بوجود آمد كه داراي فصلهاي شگفتانگيزي است، داستاني كه سطور و خطوط اصلي خود را از بلندي و والامقامي علي بدست آورده و حوادث آنرا دست زمان شكل داده است. اين داستان، همان داستان انقلاب جهان اسلام در ادوار تاريك تاريخ است كه وضع ناگوار آن از نظر استثمار، چپاول، غارت و تجاوز به شبهاي وحشتناك استبداد سياه تبديل شده بود.

بايد بگوييم كه علي بن ابي طالب در بين افراد بينظير و قانونگذار و برپا دارندگان انقلابها مقام و موقعيت خاصي دارد. امام علي بي ابي طالب، بزرگ بزرگان عالم، بيهمتا نسخه ايست كه شرق و غرب جهان نه در گذشته و نه امروز صورتي بر طبق آن نديده است. (1) او را نميتوان آدمي خواند، مگر آنكه او را مقياسي براي تجسم اوج روح و بينش آدمي بدانيم.

صفحات سياه تاريخ ورق خورد و گمراهيها و نادانيها كه ديده و بينش انسانها را تنگ و محدود ساخته بود، برخود گريستند، گمراهيها و نادانيهايي كه بر بزرگان تاريخ آن چنان سخت گرفته بود كه برخي از آنان در چنگال مردم اسير و گرفتار شده بودند و دست ديگران به آنان نميرسيد و حتي نميتوانستند آنان را ببينند. ولي ناگهان ميدان باز شد و جهان آن چنان وسعت يافت كه همه خلق را در دل خود جاي داد و آن گاه بود كه ديگر يك شخصيت بزرگ واقعي كه نميتوان او را به يك طائفه و يك گروه و يك ملت اختصاص داد از آن تودهها شده و وجود او مانند ديگر بزرگان جهان، هم اكنون مانند خورشيد است كه بر سراسر زمين، كوهها و بيابانها، درهها و جلگهها، پستيها و بلنديها، درياها و خشكيها، به طور يكسان روشنايي و حرارت ميدهد. و اين چنين بود كه ناگهان علي بن ابيطالب (ع) بزرگ مرد گروه بزرگان در شرق، متعلق به هر انساني گرديد كه در دنيا وجود دارد و بر انسان است كه از پرتو نور آن بهرهمند شود و در برابرش ديوار و مانعي برپا ننمايد و در آن حال كه سرما وي را فرا گرفته است از حرارت در آن گرم شود و بكوشد كه گرماي آن به زواياي زندگيش برسد.

در تاريخ ما صفحات جالب و زيبائي از درخشش بزرگ انساني وجود دارد كه به ما مسلمانان افتخار ميبخشد چنانكه به تاريخ انسانيت شرف و افتخار ميدهد. و اين صفحات درخشان به ما امكان ميدهد كه برگرديم و از نو برخود بنگريم تا بسياري از زنجيرهايي را كه قرنهاي تاريك و طولاني آنها را به دست و پاي ما بستهاند از هم بگسليم و آن قهرمان واقعي را كه شامل نبرد يك فرد از افراد و يا نسلي از نسلها در راه همه انسانيت است تقدير و تقديس كنيم زيرا ملتي و امتي كه عظمت خود را از چهارده قرن پيش توانسته است با مردي مانند علي (ع) و سپس با گروهي از مردم چون شاگردان وي و ياران وي نشان دهد، ملتي است كه امروز در عصر دستيابي به فضا نيز ميتواند همراه با كارواني كه پيش ميرود و هميشه به جلو مينگرد پيش برود و اين كاروان، اگر بر عقب نگاهي بيفكند، براي آن است كه از وجود ريشهدار آن، تصميم و اراده و نيرو و قدرت كسب كند، نه آنكه در آنجا كه از پيشروي بازمانده و يا موج تاريخ آنرا از بين برده است بازماند و به استراحت بپردازد.

در ميان بزرگان بسيار اندكند كسانيكه در دل و جان، تخم چنين قاعده بزرگي را بپاشند، كه شامل همه راه و روش انساني گشته و متوجه هر كار و كوششي گردد: (هر كس دو روز او يكسان باشد مغبون و زيانكار است.) و يا به زبان طبيعت و قلب زندگي بگويد: (فرزندان خود را به اخلاق خود تربيت نكنيد، زيرا آنان براي زماني غير از زمان شما خلق شدهاند.) و بسيار نادر و اندكند از بزرگان تاريخ كسانيكه درك كردند و زندگي نمودند و گفتند: (هر انساني از نظر خلقت مانند توست و مردم همه با هم يكسان و برابرند). و بسيار نادرند كسانيكه فرياد زدند: (احتكار، جرم و تبهكاري است و هيچ فقيري گرسنه نمانده مگر در سايه آنكه ثروتمندي از حق او بهرهمند گشته است و گناه نابخشودني آن است كه گروهي از مردم بر ديگران ستم كنند).

علي بن ابي طالب تعليمات و دستورات خود را براي اين اجرا نميكردند كه سرمشق ديگران واقع گردد، چنانكه اكثر رهبران برنامهها و تعاليم اجتماعي، اين چنين ميكنند بلكه روش او در اين زمينه سادهتر، عميقتر، والاتر، و برتر از اين حرفها بود.

او فكر و برنامه خود را پيش از آنكه به مشابه فكر و طراحي در قالب الفاظ و عبارات عرضه كند، با دل و با جان، با زندگي و خون عرضه ميكرد و زنده نگه ميداشت، از همين جا بود كه افكار و تعليمات وي آنچنان طبيعي و صاف از راه و روش حياتش سرچشمه ميگرفت كه كوچكترين تصنع و ساختگي بودن در آن دست نداشت و هيچگونه تكلف و خود واداشتن بر يك كار غير عادي، در آن به چشم نميخورد. و همين واقعيت و حقيقت امام، عامل اصلي دوري جمود از تعليمات و برنامههاي علي بن ابيطالب(ع) بوده و بر آنها چنان شور و حرارت ميبخشد كه گويا پند پدر بر پسر، يا راز و نياز انسان با خويشتن است.

اينها از تنها آثار و پديدههاي انديشه نيست، بلكه در ايجاد آنها، عقل و انديشه، عاطفه و مهر سوزان با هم همكاري داشتهاند و اين نمونهاي از نشانهها و آيات علي بن ابيطالب است.

افسوس كه آن قامت برافراشته رادمردي و حريت و آن انسان به كمال رسيده بيمانند، آن گونه كه بايد، نه در زمان خود و نه پس از آن شناخته نشد. و جامعه تشنه آن روز و جامعه گم گشته امروز از آن همه سرمايه پايانناپذير و سرچشمه هدايت و خورشيد بيغروب استفاده نكرد و تنها راه رهايي از گرداب ضلالت در اين روزگار كه بايد آنر عصر اضطرابها و دلهرهها ناميد، كتاب جاودانه او يعني نهجالبلاغه است.

من به نور شاه مردان يافتم راه خدا را در جمال پاك او ديدم جمال انبيا را هر چه خواندم از علي سرمايه توحيد من شدمكتب پيغمبران را او معلم بود و منهم

من چه گويم قطره وصف پهن دريا كي تواند بيقريني در جهان وين نكته را تاريخ داندتو اميد امتي شاهنشه خم غديري تا بداند عالمي در آفرينش بينظيري اي علي اي تكسوار پهندشت آفرينشتو ابر مردي يگانه گوهر بحر وجوديآيه اليوم اكملت لكم ديني فاش گويداي علي برشانه پاك محمد پا نهادي

/ 9