انحراف مسير خلافت - تاریخ عصر غیبت کبری (4) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ عصر غیبت کبری (4) - نسخه متنی

سید منذر حکیم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در شماره‏هاى گذشته، پس از تبيين قلمروهاى بحث‏هاى تاريخى عصر غيبت كبرا، در نخستين قلمرو، به تاريخ زندگانى امام مهدى عليه السلام پرداختيم و آغازين بحث را به تمهيدات و زمينه سازى‏هاى فرهنگى و تربيتى قرآن و پيامبر اسلام و اهل بيت عصمت عليهم السلام براى غيبت طولانى امام مهدى عليه السلام اختصاص داديم.

در اين مقاله، به دو سؤال درباره‏ى غيبت كبرا پاسخ مى‏دهيم.

سؤال يكم :
چرا امام مهدى عليه السلام در محيطى كاملا مخفيانه، زندگى خود را شروع كرد تا به تعليل و تحليل و استدلال بر غيبت او بپردازيم؟ آيا واقعا اصل غيبت‏براى امام مهدى عليه السلام امرى اجتناب‏ناپذير بوده است؟ آيا راه‏هاى ديگرى براى رفع مشكل وجود نداشته است؟

سؤال دوم :
چرا امام مهدى عليه السلام بايد غيبتى طولانى داشته باشد؟

پرسش يكم :
آيا غيبت‏براى امام مهدى عليه السلام امرى اجتناب ‏ناپذير بوده است؟

انحراف مسير خلافت

پس از پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله وسلم - جامعه‏ى اسلامى و جهان اسلام را به حكومت‏حاكمانى خودكامه و مستبد و حريص بر ملك و زراندوز و شهوتران گرفتار كرد.

روايات پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله وسلم مبنى بر ضرورت براندازى قدرت حاكمان ستمگر و منحرف از صراط مستقيم و انسانيت، به دست فرزندش مهدى موعود - كه از نسل حسين بن على است - به گونه‏اى بود كه ستمگران را نسبت‏به تولد و حضور مهدى آل محمد عليهم السلام حساس كرده بود.

دوستان و ياران اهل بيت عليهم السلام - كه از ستمگرى حاكمان مستبد، به ستوه آمده بودند و انتظار قيام قائم آل محمد عليه السلام را در برابر ستمگرى‏هاى خانه‏مان سوز مى‏كشيدند - همواره، از قائم آل محمد سؤال مى‏كردند و امامان معصوم نيز ضمن تبيين شرايط لازم براى يك قيام جهانى و گسترده، نويد تولد و ظهور آن قائم آل محمد عليهم السلام را به شيعيان خود مى‏دادند و آنان را به انتظارى سازنده دعوت مى‏كردند.

آن چه را كه اهل بيت عصمت عليهم السلام درباره‏ى قائم آل محمد عليهم السلام مى‏فرمودند، در سينه‏هاى شيعيان مخفى نمى‏ماند، و ويژگى‏هاى آن امام بزرگوار، به نسل‏ها، پى در پى، منتقل مى‏گرديد، و بسيار طبيعى بود كه حاكمان ستمگر - و زورمداران و سياست‏مداران هر عصر - از اين ويژگى‏هاى منحصر به فرد امام موعود و دادگستر، با خبر مى‏شدند و براى تولد و ظهور او لحظه شمارى مى‏كردند. همان طور كه شيعيان نيز براى ظهور او و قيام به حق او لحظه شمارى مى‏نمودند.

دشمنان، براى دستگيرى و قتل و نابودى او، و دوستان، براى يارى و نصرت و حق‏ستانى و همراهى او، منتظر بودند.

اما آن چه تحقق يافت و در تاريخ ثبت‏شد، اين بود كه قبل از تولد مهدى آل محمد عليهم السلام پدران او تحت مراقبت‏هاى شديد قرار داشتند و يكى پس از ديگرى، به دست‏حاكمان ظالم، به شهادت رسيدند. اين شهادت‏هاى به صورت مرگ هاى زودرسى براى تمامى آنان بوده است.

امام محمد جواد عليه السلام در سن بيست و پنج‏سالگى و امام على النقى عليه السلام در سن چهل و چهار سالگى، و امام حسن عسكرى عليه السلام در سن بيست و هشت‏سالگى به شهادت رسيدند. يعنى ظرف چهل سال (از 220 الى 260 هجرى)، سه نسل، پى در پى، به درجه‏ى رفيع شهادت رسيدند. تا از مزاحمت هاى احتمالى آنان در امان باشند.

آن چه را كه امام حسن عسكرى عليه السلام در تحليل و تعليل اين پديده (قتل و كشتار و نسل كشى آل محمد بويژه پدران امام مهدى عليهم السلام مطرح كرده است، گوياى برنامه‏اى حساب شده براى جلوگيرى از تولد مهدى آل محمد عليهم السلام است.

در روايتى از امام حسن عسكرى عليه السلام چنين آمده است:

قد وضع بنو امية و بنو العباس سيوفهم علينا لعلتين: احداهما انهم كانوا يعلمون [ان] ليس لهم في الخلافة حق فيخافون من ادعائنا اياها و تستقر في مركزها. و [ثانيتهما] : انهم قد وقفوا من الاخبار المتواترة على ان زوال ملك الجبابرة الظلمة على يد القائم منا، و كانوا لايشكون انهم من الجبابرة والظلمة، فسعوا في قتل اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم و ابادة نسله طمعا منهم في الوصول الى منع تولد القائم عليه السلام او قتله، فابى الله ان يكشف امره لواحد منهم الا ان يتم نوره ولو كره المشركون; [1] امويان و عباسيان، به دو سبب، شمشيرهاى خود را براى نابودى ما به كار گرفتند: سبب يكم، اين است كه آنان مى‏دانستند كه در خلافت، حقى ندارند و به همين جهت، از اين كه ما - اهل بيت - مبادا ادعاى خلافت را كنيم و خلافت پيامبر، به مركز اصلى خود بازگردد، و دست آنان از اين منصب كوتاه شود، ترس و واهمه داشتند.



[1] ) اثبات الهداة، ج 3، ص 570.


/ 14