چرا امام مهدى عليه السلام در محيطى كاملا مخفيانه، زندگى خود را شروع كرد تا به تعليل و تحليل و استدلال بر غيبت او بپردازيم؟ آيا واقعا اصل غيبتبراى امام مهدى عليه السلام امرى اجتنابناپذير بوده است؟ آيا راههاى ديگرى براى رفع مشكل وجود نداشته است؟ سؤال دوم :
چرا امام مهدى عليه السلام بايد غيبتى طولانى داشته باشد؟ پرسش يكم :
آيا غيبتبراى امام مهدى عليه السلام امرى اجتناب ناپذير بوده است؟
انحراف مسير خلافت
پس از پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله وسلم - جامعهى اسلامى و جهان اسلام را به حكومتحاكمانى خودكامه و مستبد و حريص بر ملك و زراندوز و شهوتران گرفتار كرد. روايات پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله وسلم مبنى بر ضرورت براندازى قدرت حاكمان ستمگر و منحرف از صراط مستقيم و انسانيت، به دست فرزندش مهدى موعود - كه از نسل حسين بن على است - به گونهاى بود كه ستمگران را نسبتبه تولد و حضور مهدى آل محمد عليهم السلام حساس كرده بود. دوستان و ياران اهل بيت عليهم السلام - كه از ستمگرى حاكمان مستبد، به ستوه آمده بودند و انتظار قيام قائم آل محمد عليه السلام را در برابر ستمگرىهاى خانهمان سوز مىكشيدند - همواره، از قائم آل محمد سؤال مىكردند و امامان معصوم نيز ضمن تبيين شرايط لازم براى يك قيام جهانى و گسترده، نويد تولد و ظهور آن قائم آل محمد عليهم السلام را به شيعيان خود مىدادند و آنان را به انتظارى سازنده دعوت مىكردند. آن چه را كه اهل بيت عصمت عليهم السلام دربارهى قائم آل محمد عليهم السلام مىفرمودند، در سينههاى شيعيان مخفى نمىماند، و ويژگىهاى آن امام بزرگوار، به نسلها، پى در پى، منتقل مىگرديد، و بسيار طبيعى بود كه حاكمان ستمگر - و زورمداران و سياستمداران هر عصر - از اين ويژگىهاى منحصر به فرد امام موعود و دادگستر، با خبر مىشدند و براى تولد و ظهور او لحظه شمارى مىكردند. همان طور كه شيعيان نيز براى ظهور او و قيام به حق او لحظه شمارى مىنمودند. دشمنان، براى دستگيرى و قتل و نابودى او، و دوستان، براى يارى و نصرت و حقستانى و همراهى او، منتظر بودند. اما آن چه تحقق يافت و در تاريخ ثبتشد، اين بود كه قبل از تولد مهدى آل محمد عليهم السلام پدران او تحت مراقبتهاى شديد قرار داشتند و يكى پس از ديگرى، به دستحاكمان ظالم، به شهادت رسيدند. اين شهادتهاى به صورت مرگ هاى زودرسى براى تمامى آنان بوده است. امام محمد جواد عليه السلام در سن بيست و پنجسالگى و امام على النقى عليه السلام در سن چهل و چهار سالگى، و امام حسن عسكرى عليه السلام در سن بيست و هشتسالگى به شهادت رسيدند. يعنى ظرف چهل سال (از 220 الى 260 هجرى)، سه نسل، پى در پى، به درجهى رفيع شهادت رسيدند. تا از مزاحمت هاى احتمالى آنان در امان باشند. آن چه را كه امام حسن عسكرى عليه السلام در تحليل و تعليل اين پديده (قتل و كشتار و نسل كشى آل محمد بويژه پدران امام مهدى عليهم السلام مطرح كرده است، گوياى برنامهاى حساب شده براى جلوگيرى از تولد مهدى آل محمد عليهم السلام است. در روايتى از امام حسن عسكرى عليه السلام چنين آمده است: قد وضع بنو امية و بنو العباس سيوفهم علينا لعلتين: احداهما انهم كانوا يعلمون [ان] ليس لهم في الخلافة حق فيخافون من ادعائنا اياها و تستقر في مركزها. و [ثانيتهما] : انهم قد وقفوا من الاخبار المتواترة على ان زوال ملك الجبابرة الظلمة على يد القائم منا، و كانوا لايشكون انهم من الجبابرة والظلمة، فسعوا في قتل اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم و ابادة نسله طمعا منهم في الوصول الى منع تولد القائم عليه السلام او قتله، فابى الله ان يكشف امره لواحد منهم الا ان يتم نوره ولو كره المشركون; [1] امويان و عباسيان، به دو سبب، شمشيرهاى خود را براى نابودى ما به كار گرفتند: سبب يكم، اين است كه آنان مىدانستند كه در خلافت، حقى ندارند و به همين جهت، از اين كه ما - اهل بيت - مبادا ادعاى خلافت را كنيم و خلافت پيامبر، به مركز اصلى خود بازگردد، و دست آنان از اين منصب كوتاه شود، ترس و واهمه داشتند.[1] ) اثبات الهداة، ج 3، ص 570.