تاریخ عصر غیبت کبری (4) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ عصر غیبت کبری (4) - نسخه متنی

سید منذر حکیم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حبس‏هاى به ظاهر محترمانه‏ى امام رضا عليه السلام - تحت عنوان ولايت عهدى - آن هم در مرو، و به عقد درآوردن دختر مامون براى امام جواد عليه السلام كه در تمام سال‏هاى زندگى امام، همراه امام بود و تا رساندن او به مرحله شهادت، لحظه‏اى او را تنها نگذاشت، و سپس زندانى كردن امام هادى عليه السلام همراه فرزند دو ساله‏اش امام حسن عسكرى عليه السلام آن هم در پادگان نظامى سامرا - و دارالخلافه‏ى عباسيان - و به شهادت رساندن آن دو امام بزرگوار در سن جوانى، همه‏ى اين تلاش ها و جنايت هاى هول ناك براى جلوگيرى از ولادت امام زمان عليه السلام بود. با خواست و اراده‏ى خدا، اين تلاش ها ناكام بود و نتوانستند از تولد آن يگانه امام و يادگار على و فاطمه جلوگيرى كنند.

تلاش گسترده‏ى دستگاه جبار بنى‏عباس براى دست‏رسى به حضرت مهدى عليه السلام پس از تولد او [8] ، بهترين گواه بر ناكام بودن تلاش هاى آنان، در جلوگيرى از تولد او است و نيز اهميت فوق العاده‏ى وجود امام مهدى عليه السلام در نظر حاكمان، و خطرناك بودن وجود و نام او براى ستمگران بنى عباس را نشان مى‏دهد.

تلاش جباران براى جلوگيرى از ولادت حضرت مهدى عليه السلام چندين شاهد و گواه قابل توجه نيز دارد:

الف) امامان معصوم عليهم السلام، پس از امام صادق عليه السلام از لحاظ ارتباطات خانوادگى نيز تحت نظر بودند به گونه‏اى كه ازدواج‏هاى آنان نيز كنترل مى‏شده است. شاهد اين مدعا، اين است كه مادران شش امام معصوم، همگى، كنيز بوده‏اند، در حالى كه وضعيت اجتماعى امامان معصوم، وضعيتى شاخص و قابل توجه بود.

مادران اين شش امام معصوم، از زنان مورد توجه مردم و دستگاه حاكم نبودند، بلكه از كنيزان پاكدامن و عفيف بودند.

چنين پديده‏اى، گوياى اين است كه وجود اين امامان، از بدو تولد تا مدتى، جلب توجه نمى‏كرده و زمانى كه متوجه آنان مى‏شدند، شرايط لازم براى نابود كردن آنان فراهم نبوده است. در حقيقت، فرصت طلايى از حاكمان ربوده مى‏شد.

پدران اين امامان براى جا انداختن امامت فرزندان غير معروف خود، تلاشى پيوسته و گسترده آغاز مى‏كردند تا اين كه شخصيت آنان را براى شيعيان خود آشكار كنند و زمينه را براى امامت آنان هموار كنند و مشكل رقابت‏ساير فرزندان خود را با آنان حل كنند و نظر مثبت‏شيعيان خود را به آنان معطوف دارند، تا پايگاه اعتقادى و مردمى آنان را به طور طبيعى و منطقى تشكيل دهند.

ب) تولد امام مهدى عليه السلام از نرجس خاتون، به گونه‏اى بود كه هيچ كس متوجه حاملگى او نبود و حتى حكيمه خاتون نيز با تعجب به حامله بودن او، آن هم در ساعت‏هاى واپسين، متوجه مى‏شود كه ديگر زمان تولد فرا رسيده است. در نهايت‏خفا و پنهانى، آن تولد مبارك انجام گرفت و امام مهدى عليه السلام به سرعت، از ديدگاه حاضران پنهان شد و حتى حكيمه خاتون نيز متوجه كيفيت و مكان پنهان شدن اين مولود مبارك نشد.

ج) از امام حسن عسكرى عليه السلام چند روايت در اين باره رسيده است. يك روايت، به روزهاى به زندان انداختن امام حسن عسكرى عليه السلام ارتباط دارد و چند روايت نيز به روزهاى پس از آزادى او از زندان بر مى‏گردد.

در اين چند روايت، تصريح شده است كه دستگاه غاصب و جبار عباسى براى نابود كردن امام حسن عسكرى عليه السلام و در حقيقت، براى نسل كشى آل محمد عليهم السلام و جلوگيرى از فرزند دار شدن او، تلاش وسيع و جدى‏اى داشته‏اند، ولى خداوند، آن را خنثى كرده است.

روايت‏يكم - معتز عباسى كه امام هادى عليه السلام را به شهادت رساند، خواهان قتل امام‏حسن عسكرى عليه السلام نيز بود و دستور قتل را صادر كرد، ولى خداوند، او را به دست تركان نابود ساخت. امام حسن عسكرى عليه السلام در توقيعى به شيعيان خود فرمودند:

هذا جزاء من اجترا على الله في اوليائه، يزعم انه يقتلني وليس لي عقب، فكيف راى قدرة الله فيه؟ ! ; [9] اين نوع كشته شدن با خوارى و ذلت، جزاى كسى است كه بر خدا تجرى كرد و به نابودى اولياى خدا همت‏بست. او ادعا مى‏كرد، در حالى مرا مى‏كشد كه فرزندى نداشته باشم، ولى قدرت خدا را در حق‏اش ديد؟ !

روايت دوم - در توقيعى ديگر آمده است كه:

زعموا انهم يريدون قتلي ليقطعوا هذا النسل، و قد كذب الله عزوجل قولهم والحمدلله; [10] خيال كردند و همت كردند كه مرا بكشند تا اين نسل (فاطمه) را ريشه كن كنند، در حالى كه خداوند، خواسته‏ى آنان را باطل ساخت. ستايش، از آن خدا است.


[8] ) ر.ك: تاريخ غيبت صغرى، شهيد سيد محمد صدر، ص 369- 370 و 549- 566 .

[9] ) كافى، ج 1، ص 329.

[10] ) بحارالانوار، ج 51، ص 160- 161.

/ 14