ابن ريوندى و كتاب الزمرد - بازنگرى يك نظريه - ابن ریوندی و کتاب الزمرد، بازنگری یک نظریه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ابن ریوندی و کتاب الزمرد، بازنگری یک نظریه - نسخه متنی

محمدکاظم رحمتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن ريوندى و كتاب الزمرد - بازنگرى يك نظريه

نويسنده: محمد كاظم رحمتى

چكيده :

شكل گيرى و تحول كلام اسلامى و اين كه افراد گوناگون چه تاثيراتى در اين روند داشته اند، يكى از زمينه هاى مطالعات اسلامى است. از ميان اين افراد، ابوالحسين احمد بن يحيى معروف به ابن ريوندى، جايگاهى ويژه به خود اختصاص داده است. در ميان انديشمندان اسلامى چند چهره خاص وجود دارد كه به الحاد بيشتر مشهورند تا مسلمان بودن; و ابن ريوندى يكى از مهمترين اين افراد است. نظرات ضد و نقيض فراوانى درباره او ارائه شده است، اما بر ملحد بودن وى بيشتر تاكيد مى شود. آثار متعددى به ابن ريوندى نسبت داده شده است كه ادعا مى شود مطالب آنها بر ضد نبوت، معجزات، كتب مقدس و ديگر معتقدات دينى بوده است; از جمله: الزمرد. اين كتاب بيشتر به عنوان اثرى ضد وجود نبوت خاصه و عامه شناخته شده است. از اين رو، توجه اسلام شناسان متعددى را از دير باز به خود جلب كرده است. در اين مقاله، نويسنده ابتدا به ذكر شرح حالى از ابن ريوندى، با تاكيد بر نكاتى كه كمتر به آن توجه شده، پرداخته است. سپس كوشيده است با تحليل اجزاى باقى مانده و منقول از كتاب الزمرد، كه در تعلق آنها به الزمرد ترديدى وجود ندارد، به بازشناسى بخشهاى ديگر اين كتاب، كه در آثار ديگران بدون ذكر عنوان كتاب نقل شده است، بپردازد.

مقدمه

يكى از پرسشهاى مهم در گفتمان اسلامى، اين است كه بر چه كسى مى توان نام مؤمن را اطلاق كرد؟ مرجئه، ايمان را تنها اقرار به زبان مى دانستند; و فردى را كه شهادتين بر زبان جارى مى كرد، مؤمن مى ناميدند. جداى از بحثهاى كلامى، اين بحث از اهميت فقهى ويژه اى برخوردار است. (1)

يكى از دلايل طرح اين بحث - كه در مباحث كلامى از آن به اسما و احكام تعبير مى شود - آن است كه روشن شود وصفهايى چون مؤمن، كافر، عاصى، مطيع، ظالم، عادل، جائر و فاسق بر چه كسى دلالت دارند. (2) با مشخص شدن مفهوم اين وصفها، حكمى كه بايد در قبال اين افراد اجرا گردد، مشخص مى شود. (3) در تعاريف ارائه شده براى «مسلمان »، اين نكته مفروض است كه پذيرش نبوت پيامبر اسلام و انبيايى كه در قرآن به نبوت آنها شهادت داده شده، حداقل امرى است كه موجب مى گردد تا بر فرد نام «مسلمان » اطلاق گردد. (4) با وجود طرح مسائل مختلف كلامى، پذيرش نبوت امرى بديهى و مفروغ عنه بوده است. از اين رو، متكلمان مسلمان كمتر بدان پرداخته اند. البته متكلم مورد بحث ما، ابن ريوندى، از معدود افرادى است كه به بحث از نبوت خاصه (تصديق نبوت پيامبر اسلام) و عامه (تصديق نبوت ديگر پيامبران) پرداخته، و از ديدگاه سلبى به نبوت نگريسته است. ابوالحسين خياط (م 300ق)، كه الانتصار را در رد فضيحة المعتزله ابن ريوندى نگاشته است، مى گويد: و از ميان آثار او [ابن ريوندى] كتابى است به نام الزمرد، كه در آن معجزات پيامبران را ذكر كرده و بر آنان خرده گرفته، و آنها را مخاريق [نيرنگها و شعبده ها] پنداشته است. همچنين انجام دهندگان اين امور را ساحر دانسته است. نيز بر آن است كه قرآن سخن غير حكيم است و در آن تناقض، خطا و محالات وجود دارد. و به طور كلى، وجود نبوت را انكار كرده است. با اين حال، محققانى چون فان.اس، با استناد به التوحيد، نوشته ابومنصور ماتريدى (م 333ق) نظر ديگرى ابراز كرده اند. فان.اس تاكيد مى كند كه اساس منابع ما درباره ابن ريوندى، آثار نويسندگان معتزلى است، كه درگيرى سختى با ابن ريوندى داشته اند، اما در منابع غير معتزلى، چهره مطلوبترى از ابن ريوندى را مى توان ديد. فان.اس معتقد است ابن ريوندى، همانند بسيارى از معاصرانش، بر اين باور بوده است كه نبوت براى يك مسلمان امرى قابل پذيرش است.

شخصيت ابن ريوندى

اگر بخواهيم مطالب مورد اتفاق را درباره ابن ريوندى ذكر كنيم، نكات فراوانى وجود ندارد. با اين حال، چند نكته مهم وجود دارد كه مى تواند در تعيين زمان ورود او به بغداد و سال وفات وى ما را كمك كند. نخست آن كه مى دانيم ابن ريوندى فردى بوده كه در ابتدا بر مشرب اعتزال قلم مى زده است; و افرادى از خويشان او نيز معتزلى بوده اند. دو دليل عمده وجود دارد كه ما ابن ريوندى را وابسته به مكتب اعتزال بصره بدانيم: 1. وى مدت زمانى شاگرد مبرد (م 285ق) بوده است. در همين دوران، مبرد كتاب المقتضب را نگاشت، و مردم آن را از طريق ابن ريوندى فرا گرفتند. و مى دانيم كه تا سال 247 ق (سال مرگ متوكل خليفه عباسى) مبرد در بصره اقامت داشته است. 2. موضعگيرى او درباره اهل بيت و علويين. او در فضيحة المعتزله مى نويسد: در بغداد جماعتى از معتزليان عبدالله بن جعفر بن ابى طالب را تفسيق مى كنند و از او برائت مى جويند; به دليل اخذ اموال از معاويه و يزيد براى اصلاح زندگى اش; و درباره حسن بن ابى طالب عليه السلام توقف كرده و مى گويند: اگر آنچه به او رسيده، نگه مى داشته يا به خويشان خود انفاق مى كرده، فاسق و فاجر است و مسلمان و مؤمن نيست; و اگر اين اموال را ميان ناداران و مساكين تقسيم كرده است، بر او خرده اى نيست.

خياط، ضمن رد سخنان فضيحة المعتزله، مى نويسد: در آخرين ايام اعتزال ابن ريوندى، قبل از آن كه معتزليان وى را از مجالس خود بيرون كنند و انتساب او را به خودشان نفى كنند، از وى شنيدم كه درباره عبدالله بن جعفر و حسن بن على عليه السلام آنچه را به معتزله نسبت داده است،بيان مى كند. معتزليان بغداد سخت بر او خرده گرفتند و به وى گفتند: درباره كسى سخن مى گويى كه پيامبر او را بزرگ جوانان بهشت خوانده است. اين اولين دشمنى اش با معتزله بود. منابع متعددى وجود چنين ديدگاههايى را بين معتزليان بصره تاييد مى كند. در حقيقت در اين مسئله معتزله بصره وارث انديشه اى بوده اند كه قبل از آنها در بصره ريشه دوانده بود.

ابن ريوندى بعد از سال 247 بصره را به مقصد بغداد ترك كرد، و در آن جا، به دليل برخى ديدگاههاى به ارث برده از بصره، با معتزليان بغداد درگير شد. اين برخورد باعث جدايى اش از اعتزال گرديد. او در بغداد با ابو عيسى وراق، يكى از متكلمان معتزلى، آشنا شد. اما به دليلى نامعلوم، با وراق درگير شد و او را متهم كرد كه فردى ثنوى (مانوى) است. البته با توجه به اين كه وراق بعدها شيعه گرديد، مى توان احتمال داد كه وراق بر انديشه هاى تند ابن ريوندى درباره اهل بيت اعتراض كرده باشد، يا معتزله بغداد را به دليل اين نظرات بر ضدش شورانده باشد; چرا كه اين مسئله در رماندن ابن ريوندى از اعتزال نقشى مهم داشته است.

/ 7