مسأله هرمنوتيك در مسيحيت
چرا در مسيحيت مسأله هرمنوتيك مطرح شد؟ در مسيحيت همواره مسأله هرمنوتيك مطرح بوده است، زيرا مسيحيت گونهاي پيام و اعلان (Proclamation)براي يهوديان داشت. اين پيام از طريق مكتوباتي، يعني از طريق متون مقدس دست به دست به مسيحيان امروزي رسيده است. آنگونه كه از متون مقدس مسيحيان استفاده ميشود، پيام اصلي مسيحيت در اين باره آن است كه خدا در حضرت مسيح به صورت خاصي براي بشر تجلي كرده است. اين پيام اصلي مسيحيت كه از طريق متون به ديگران رسيده، بايد با همان قوت اصلي كه براي مسيحيان اوليه وجود داشته،زنده نگه داشته شود. از اين نظر، هرمنوتيك مسيحي رابطه يگانه ميان متون مقدس و پيامي كه مدلول آنها است را مورد بحث و بررسي قرار داده است.رابطه مكتوبات با اين پيام و رابطه اين پيام با واقعه مسيحيت و معناي آن پيام، موضوع اصلي هرمنوتيك مسيحي بوده است.7 ولي اين نكته در خور توجه است كه اين روابط، يعني رابطه متون با پيام و نيز رابطه پيام با واقعه مسيحيت، كه معناي آن پيام است، همواره از طريق مجموعهاي از تفاسير ظاهر شدهاند. ظهور و بروز اين تفاسير در حقيقت سرگذشت هرمنوتيك در مسيحيت را نشان ميدهد. ويژگيهاي موقعيت هرمنوتيكي مسيحيت تا عصر ما در پردهاي از ابهام فرو رفته بود و تنها انديشمندان دوره مدرن از اين ويژگيها پرده برداشتند، لذا مسأله هرمنوتيك در مسيحيت را بايد مسألهاي نوين به شمار آورد، چرا كه نقشه موقعيت آن تنها در دوره مدرن بطور كامل ترسيم شد.8«پل ريكور» نقشه موقعيت هرمنوتيكي مسيحيت را به شيوهاي نظامند و تاريخي در سه مرحله، ترسيم ميكند. اين سه مرحله به طور متوالي و پي در پي مطرح شدهاند. هر چند به طور ضمني و هم زمان مطرح بودهاند. مسأله هرمنوتيك در مرحله اوّل از پرسشي برخاسته است كه اذهان مسيحيان اوليه را به خود مشغول داشته بود و حتي در عصر جنبش اصلاحات در صدر مباحث قرار داشت. پرسش مذكور اين بود كه چه رابطهاي ميان دو عهد، يعني عهد عتيق و عهد جديد وجود دارد؟ كتاب مقدس از دو عهد عتيق و جديد تشكيل يافته است و ارتباط اين دو، بحثي هرمنوتيكي را ميطلبيده است. اگر از منظر تاريخي به اين مسأله بنگريم؛ در حقيقت دو متن مقدس در كار نبوده، بلكه يك متن مقدس و يك واقعه در كار بوده است. عهد عتيق متني بود كه در تاريخ حيات آن، واقعه مسيحيت رخ داده است و وقوع همين واقعه متن مقدس يهوديان را عتيق و باستاني كرده است. عهد جديد جايگزين عهد عتيق نميشود، بلكه رابطه مبهمي با آن دارد كه به تفسير نيازمند است.9
در مرحله دوم، خاستگاه مسأله هرمنوتيك در مسيحيت را بايد در سخنان «پولس» جستجو كرد، گرچه نظر او با نظر بولتمان به شكوفايي كامل رسيده است. بولتمان ميگويد كه تفسير كتاب مقدس و تفسير زندگي به طور متقابل جرح و تعديل مييابند و با يكديگر وفق داده ميشوند. پولس زماني كه ميگفت مخاطب پيام مسيحيت بايد در پرتو مصائب و رستاخيز مسيح، فراز و نشيبهاي زندگي خود را تفسير و رمزگشايي كند، همين نكته را در نظر داشت. مرگ و رستاخيز مسيح از طريق انعطافپذيري تفسير وجود بشري، تفاسير جديدي مييابند.در اينجا «دور هرمنوتيكي» ميان معناي مصائب، مرگ و رستاخيز حضرت مسيح، و معناي وجود در كار است كه به طور متقابل از يكديگر رمزگشايي ميكنند. ما براساس فهمي كه از مصائب حضرت مسيح داريم به سراغ زندگي و وجود خود ميرويم و آن را تفسير ميكنيم و سپس براساس تفسير خود از زندگي و وجود باز ميگرديم و در تفسير مصائب حضرت مسيح تجديد نظر ميكنيم.10
متون ديني از اين نظر گنج بيپاياني هستند كه انديشه آدمي را درباره هر چيزي بر ميانگيزند. وظيفه هرمنوتيك در اين مرحله، گسترش دادن فهم متن تا آنجا است كه اين فهم با تفسيري جامع از وجود و واقعيت در قالب دستگاه مسيحيت، يكسان و برابر شود. در نتيجه، فهم و تفسير متن ديني ابزاري براي درك هستي و واقعيت ميشود.در مرحله سوم، خاستگاه مسأله هرمنوتيك كاملاً نوين مينمايد و تا زماني كه روشهاي انتقادي علوم دنيوي در تفسير كتاب مقدس به كار گرفته نشده بودند از آن خبري نبود. پيام مسيحيت در قالب داستانها و متوني مطرح شده است و ما اين پيام را تنها از راه تفسير به مَدَد علوم و روشهاي انتقادي ميتوانيم به دست بياوريم. از اين نظر، عهد جديد نيز متعلق تفسير قرار ميگيرد و وظيفه هرمنوتيك پرده برداشتن از پيام آن است. هرمنوتيك نه تنها بايد از ارتباط عهد جديد با عهد قديم بحث كند، بلكه در فهم عهد جديد نيز نقش دارد. مسأله هرمنوتيك به اين معنا محصول مدرنيته است، چرا كه از واكنش علوم انتقادي از قبيل لغت وتاريخ و غيره نسبت به متون مقدس پديد آمده است.11
هرمنوتيك به اين صورت سوم كه در مدرنيته مطرح شده اصلي را در بر دارد كه بولتمان آن را «اسطوره زدايي» demythologization مينامد. به نظر بولتمان كتاب مقدس پيامي دارد كه مفسر بايد آن را به دست آورد. اين پيام در قالب زبان اسطورهاي بيان شده و حجاب اسطوره، بر تن دارد و اين حجاب پيام را در هالهاي از ابهام قرار داده و آن را رازآلود ساخته است. از اين رو، مفسر بايد حجاب از آن برگيرد و راز زدايي كند.12 اشارهاي به نظر ريكور درباره متن و مقايسه نظر بولتمان با آن ميتواند در ايضاح نظر او مفيد باشد.ريكور متن را اثري از گفتار ميداند. هر متني پيامي دارد كه در شرايط و ظروف خاص زماني و مكاني به مخاطبان خاصي القا شده است. متن اثري كتبي است و صرفا تثبيت گفتار نيست، بلكه همراه با عمل تثبيت ويژگيهايي را نيز مييابد. فرض كنيد شما به سخناني گوش ميدهيد و سپس آن را يادداشت ميكنيد. با اين عمل، شما گفتار را تثبيت ميكنيد، ولي متني كه نگاشتهايد، از ظروف و شرايط شكل گفتارياش فاصله گفته و با آن تفاوتهايي پيدا كرده است. متن از سه جهت با شكل گفتارياش تفاوت پيدا كرده است: اولاً، در گفتار، گويندهاي در كار است كه خود، سخن ميگويد اما بعد از عمل نگارش متن و تثبيت آن، ديگر گويندهاي در ميان نيست. بنابراين متن از گوينده، فاصله زماني گرفته است. ثانيا، در گفتار، مخاطبان شفاهي طرف گفتگو بودهاند و گوينده مستقيما با آنها ارتباط برقرار ميكرده است. اما با عمل تثبيت، اين مخاطبان غايب شدهاند. لذا متن از مخاطبان شفاهي نيز فاصله زماني گرفته است. ثالثا، گفتار در شرايط و موقعيتي خاص رخ داده است. با عمل تثبيت، متن از شرايط و موقعيت اصلي گفتار فاصله گرفته است. خلاصه آنكه، در متن نسبت به گفتار سه نوع فاصلهگيري زماني؛ يعني فاصلهگيري از مهلف، فاصلهگيري از مخاطبان شفاهي و فاصلهگيري از شرايط و موقعيت اصلي وجود دارد.13