3 - دخالت رواني: به نظر بولتمان انديشه مدرن، انسان را يك كل در نظر ميگيرد كه به تنهايي بار مسهوليت احساسات، انديشهها و خواستههايش را به دوش ميكشد. اين تصوير نوين از انسان با تصوير عهد جديد از او در تعارض است. بر طبق عهد جديد، سرشت آدمي به گونهاي است كه او را در معرض نيروهاي بيروني قرار ميدهد. به عنوان مثال، روح القدس نيرويي است كه افعال و انديشههاي بشر را در كنترل خود دارد. همچنين باور به عشاء رباني و تأثير آن، باور به تأثير نيرويي روحاني از طريق وسايط مادي مانند آب و شراب را در بر دارد. بنابراين، عهد جديد به گونهاي در مورد روحالقدس و عشاء رباني سخن ميگويد كه براي انسان مدرن كاملاً نامعقول مينمايد.35
در نقد اين فقره از سخن بولتمان بايد به اين نكته توجه كرد كه او اين نظريه را مستقيما از عهد جديد به دست نياورده، بلكه آن را از سخنان پولس درباره روحالقدس استنباط كرده است. همچنين، او از سخنان پولس در اين باره كه علت بيماري و مرگ قُرنيتان عدم پذيرش عشاء رباني از سوي آنها بوده، اين نتيجه را به دست ميآورد كه به نظر پولس تأثير آيين عشاء رباني بر وجود رابطهي علّي ميان غذاي مادي (آب و نان و شيريني) و وضعيت روحاني و جسماني فرد مهمن به مسيحيت متكي است. برداشتي كه بولتمان از سخنان پولس دارد تنها برداشت ممكن نيست، و برخي اين سخنان را چنين تفسير كردهاند كه خدا قرنيتان را به خاطر سوء استفاده از آيين عشاء رباني با مبتلا كردن آنها به بيماري، مجازات كرد. بنابراين، بولتمان گمان ميكرد كه تنها يك برداشت و تفسير از سخنان پولس امكانپذير است كه با انديشه نوين در تعارض است.36
4 - آخرتشناسي: بولتمان در «عيسي مسيح و اسطورهشناسي» به تفصيل در اين باره سخن گفته است كه عهد جديد اساسا آخرت شناختي است. مراد او اين است كه هر برداشتي از عهد جديد كه اعتقاد به آخرت، يعني اعتقاد به پايان جهان و آغاز جهان ديگر را طرد كند، در حقيقت پيام آن را كنار گذاشته است.37 وجهه آخرت شناختي عهد جديد به اين معنا حمل شده است كه «جهان همگاني»38، يعني جهاني كه همه نوع بشر در آن زندگي ميكنند و همچنين «تاريخ همگاني»39 به زودي، به طرز مصيبت باري به پايان خواهد رسيد و جهان ديگري با تاريخ ديگري آغاز خواهد شد.بولتمان در مقابل ميگويد قريب به دو هزار سال از انتظار چنين حادثهاي كه عهد جديد وعده داده، گذشته است و هنوز اتفاق نيفتاده است و ما ميتوانيم با اطمينان خاطر بگوييم كه نويسندگان عهد جديد در مورد چنين باوري بر خطا بودهاند. ولي اگر اين پيام، پيامي براي ما هست، نبايد عنصر آخرتشناسي آن را حذف كنيم. راه حل بولتمان اين است كه ما بايد تفسير جديدي از آن ارائه دهيم. تفسير جديد او اين است كه بايد تاريخ و جهان را نه تاريخ و جهان همگاني، بلكه «تاريخ شخصي» و «جهان شخصي» بدانيم. جهاني كه به پايان خواهد رسيد زمان و مكان نيست، بلكه نقشها و حوادثي است كه هر شخص با اشاره به آنها خودش را به طرز بدلي ميفهمد. پايان جهان در انجيل نه جهان همگاني، بلكه تصميمي است كه شخص با آن به فهمي از خود صرف نظر از جهان و گذشتهاش نايل ميشود، و هستي خود را به عنوان تصميم گيرنده در مييابد.40 هنوز جاي اين پرسش باقي است كه آيا اين تفسير بولتمان چيزي بيش از يك تردستي است كه با واژههايي از قبيل تاريخ، جهان و آخرتشناسي صورت ميگيرد؟
بولتمان صرفا از طريق شباهتهاي بعيدي كه ميان جهان و سرگذشت همگاني و جهان و سرگذشت شخصي در كار است به چنين تفسير تصنعي روي آورده است. تفسير بولتمان در اين مورد نيز تنها تفسير ممكن نيست و تفسير ديگري ميتوان كرد كه با عهد جديد همخوان است. به عنوان نمونه، ميتوانيم بپذيريم كليساي اوليه در اعتقاد به قريبالوقوع بودن اين حادثه بر خطا بوده، ولي باز دست از عيني بودن آخرتشناسي عهد جديد بر نداريم و بر اين اعتقاد باشيم كه بالاخره روزي، هر چند در آيندهاي بسيار دور، اين حادثه به وقوع خواهد پيوست، جهانبيني نوين هيچ سخني در رد اين برداشت، ندارد و شايد با آن سازگارتر نيز باشد. عهد جديد انسان را به اميد وجود داشتن چنين روزي فرا خوانده است و هر برداشتي از آخرتشناسي عهد جديد بايد به اين عنصر اميد و انتطار تكيه زده باشد، اما در آخرتشناسي بولتمان از اين عنصر خبري نيست.41