سيدخليل علاقه بند حسينى طوسى در عالم اسلام فكر اثرگذارى ويژه خداوند و به اصطلاح انديشه (لا مؤثر فى الوجود الا الله) را هم در ميان متكلّمان هم فلاسفه و هم عرفا مى بينيم. هرچند فلاسفه اسلامى در بعضى از اصول اثرپذير از انديشه وران يونان بوده اند ولى تفكّر اسلامى و بويژه كلام و عرفان اسلامى در انديشه توحيدى بالا به شدّت اثرپذير از ظواهر قرآن و سخنان پيشوايان دين است. برابر اين ظواهر و متون خالق و رب و مدبّر همه چيز خداست. هيچ چيز از دايره قدرت و اراده اش بيرون نيست. پادشاه مطلق و فعّال مايشاء است. از طرف ديگر ما خود را با عالمى رو به رو مى بينيم كه داراى نظم و نظام قانونمندى است. ظاهر قرآن نيز اين امر را تأييد مى كند. هر معلولى علّت ويژه و روشن دارد كه تا نباشد معلول وجود نخواهدداشت و نيز هر موجود اثر و فايده خاصّ خود را دارد كه در موجود ديگر يافت نمى شود. همچنين نفس خويشتن را چنين مى يابيم كه داراى اراده و اختيار است و قدرت انتخاب و عمل اطاعت و عصيان دارد و درنتيجه مكلّف است. سؤالى كه در اين جا براى متفكّران اسلامى و براى هر متفكّرى در هر نظام توحيدى مطرح است اين است: اگر جهان قانومند است خداوند در آن چگونه عمل مى كند و نقش خداوند در پيدايى و پاييدن و ماندن آفريده ها در اين نظام قانونمند چيست؟اگر او تنها اثر كننده است چگونه مى توان غيراو را اثر كننده دانست؟ اصل علّيت 1 در اين صورت چه مفهوم و جايگاهى خواهد داشت؟اگر از زمين و آسمان و آب و باد و آتش و سنگ و چوب نفى اثرگذارى كرديم آيا خلاف وجدان عمل نكرده و خلاف قرآن سخن نگفته ايم؟ اگر فعل انسان با اراده خداوند انجام نگيرد مفهوم آن غيراز داراى حد بودن اراده و قدرت خداوند چه مى تواند باشد؟ و اگر آفريننده كارهاى بشر نيز خداوند است مسأله اختيار و تكليف انسان به چه صورت درمى آيد؟