مصداق سوّم از مصاديق بحث علّيت موضوع جبر و اختيار است. محلّ نزاع در اين مسأله اين است كه آيا افعال اختيارى انسان مخلوق و معلول قدرت خودِ اوست يا مخلوق و معلول خداوند. در تاريخ تفكّر اسلامى فرقه معتزله به عنوان سردمداران دفاع از اختيار تام بشرى مشهورند و بدين جهت به نام مفوضه و قدريّه نيز ناميده شده اند و از اين ناحيه طعنهاى فراوان شنيده اند. آنان با پافشارى بر صفت تنزيه خداوند و با توجّه به ديدگاه خود نسبت به دو صفت توحيد و عدل الهى و وفادارى بدين اصول انسان و رابطه او با خالق را تبيين كردند. لازمه عدالت تامّه الهى آن است كه بشر خود فاعل افعال خود باشد. اگر انسان فاعل افعال خود نباشد چگونه مى توان او را مسؤول اعمال خود دانست و در برابر گناه سزاوار كيفر شمرد؟ و در قبال پيرويها سزاوار ثواب؟ بنا بر عقيده آنان گناهكار كار زشت انجام داده و انجام دهنده كار زشت سزاوار عقاب و فرمانبردار و پيروى كننده كار نيك انجام داده و انجام دهنده كار نيك سزاوار ثواب است. و اين به دليل حكم عقل است و بر خداوند واجب است پاداش دادن فرمانبردار و عقاب عاصى و اين هردو لطف است لطفى كه موجب نزديكى بنده به طاعت و دورى او از عصيان است و آنچه موجب نزديكى عبد به طاعت و دورى او از گناه باشد حَسَن است و ايجاد حسن بر خداوند واجب.49اشاعره با نپذيرفتن هرگونه وجوبى بر خداوند معتزليان را به شدّت موردحمله قرار دادند. آنان بنا بر اصل مالكيّت و آفرينندگى تامّه و مطلقه خداوند و اصل (لا مؤثر فى الوجود الا الله) نمى توانستند انسان را علّت و خالق فعل خود بدانند. از طرف ديگر آنان هرگز معتقد به جبر نبودند و همواره جبريّون را مورد انتقاد قرار داده بودند جبرى كه مستلزم لغو شرايع و بيهوده بودن تكليف و ثواب و عقاب است. به ناچار به منظور ايجاد راه ميانه اى بين افراط و تفريط اهل حديث و معتزليان نظريه كسب را ابداع كردند. طرح نظريه كسب از سوى اشاعره كوششى است نافرجام براى جمع ميان قدرت مطلقه الهى با اختيار و آزادى بشر. از نظر اشاعره خداوند در آفريدن آفريده ها و پديد آوردن پديده ها يگانه است جز او خالقى و مبدعى نيست. بنابراين افعال اختيارى انسان ازجمله كفر و ايمان و طاعت و عصيان نيز تنها به قدرت او خلق مى گردد و آنچه به انسان تعلّق دارد كسب و اكتساب است. بنا بر قول مشهور از ميان تفسيرهاى بسيار پيروان اين مكتب از كسب مقصود از كسب تعلّق قدرت و اراده عبد است به فعل مقدور. امّا اين قدرت را اثرى در وقوع فعل نيست بلكه قدرت و مقدور هردو به قدرت خداوند واقع مى شود و عبد تنها محلّ وقوع فعل است. به بيان ديگر عادةاللّه جارى شده است كه در عبد قدرتى و اراده اى به فعل مقدور پيدا شود و درصورتى كه مانعى در بين نباشد خداوند فعل مقدور را مقارن با قدرت و اراده وى ايجاد مى كند. بنابراين مى توان كسب را اقتران قدرت و اراده عبد به وقوع فعل مقدور دانست.50