پرسش دوم - حق و باطل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حق و باطل - نسخه متنی

احمد بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پرسش دوم

چرا تجربه يقين آور است، ولى استقرا مفيد يقين نيست؟ چرا استقرا در صورتى كه فراگير باشد مفيد يقين است و در صورتى كه فراگير نباشد، مفيد گمان است؟ آيا اگر ما در كشور سودان مشاهده كنيم كه تمام نوزادها سياه پوستند، مى توانيم حكم كنيم كه همه نوزادهاى انسانى سياه پوستند؟

پاسخ اين كه تجربه تنها به خاطر تكرار و كثرت مشاهده، يقين آور نيست; تا فرقى با استقرا نداشته باشد. بلكه تجربه متكى به قياس است و استقرا متكى به قياس نيست. پس تجربه هم جنبه ى حسى دارد و هم جنبه ى عقلى و استدلالى; حال آن كه استقرا تنها جنبه ى حسى دارد و از پشتوانه ى عقلى و برهانى محروم است. در عين حال، تجربه بر كرسى تعقل محض هم تكيه نمى كند; بلكه فرق است ميان تجربه وتعقل. چنان كه فرق است ميان تجربه و استقرا. «استقرا»، حسى محض و« تعقل »، عقلى محض و «تجربه »، برزخ ميان آنهاست كه يك پاى آن، در عالم حس و مشاهده و پاى ديگر آن، در عالم عقل و استدلال است.

به خاطر همين خصيصه است كه استقرا كه پشتوانه ى استدلالى ندارد نمى تواند به خودى خود افاده ى يقين كند. ولى تجربه و تعقل، افاده ى يقين مى كنند.با اين فرق كه تعقل، حكم كلى مطلق را و تجربه، حكم كلى مشروط و مقيد را افاده مى كند. يعنى آن چه به كرات مشاهده شده، محدود و مشروط است به شرايط خاص تجربه و نه همه شرايط و موارد.

در قياسى كه براى تجربه تشكيل داديم، صغراى قياس، حسى و كبراى آن، عقلى است. اما در قياسات تعقلى، صغرى و كبرى هر دو عقلى است.

ما مى دانيم كه هيچ پديده اى اتفاقى نيست. بنابر اين، هرگاه امرى تحقق يافت، حتما علت مى خواهد و هرگاه آن امر تكرار شود، علت هم تكرار مى شود، چرا كه انفكاك معلول از علت، جايز نيست.

در قضيه ى سياه پوستى نوزاد انسانى، بايد توجه كنيم كه با مشاهده ى مكرر سياه پوستى نوزادهاى سودانى نمى توانيم حكم كنيم به اين كه نوزاد هر انسانى سياه است. بلكه بايد حكم كنيم به اين كه نوزاد انسان سودانى سياه است; چرا كه فقط انسانهاى سودانى را تجربه كرده ايم نه همه ى انسانها را. به همين جهت است كه احكام تجربى كليت مطلق ندارند، بلكه كليت آنها مقيد به قلمرو تجربه است و نه فراتر از آن.

ما اگر در روى كره زمين به كرات مشاهده كنيم كه آب در صد درجه حرارت، مى جوشد، متوجه مى شويم كه اين جوشيدن آب، امر اتفاقى نيست، بلكه علتى دارد. البته اثبات اين كه هر پديده اى علتى دارد، بر عهده ى فلسفه است، نه منطق، منطق بايد آن را به عنوان «اصل موضوع » بپذيرد. هرگاه تكرار مشاهدات به حدى باشد كه مطمئن شويم كه در قلمرو تجربه ى ما آبى پيدا نمى شود كه در حرارت صد درجه نجوشد، پى مى بريم كه طبيعت آب، اقتضا دارد كه در چنين درجه حرارتى بجوشد و همچنين طبيعت حرارت صد درجه، اقتضاى غليان آب را دارد. با اين وصف، نمى توانيم حكم كنيم كه تمام آبهاى عالم هستى حتى آبهاى بهشت نيز چنين است. بلكه بايد حكم كلى خود را محدود و مقيد به تجربه كنيم و بگوييم: تا آنجا كه تجربه نشان داده است، آبها در حرارت صد درجه مى جوشند.

خواجه طوسى مى فرمايد: «علم به وجود سبب، از آن روى كه سبب، سبب مسببى معين باشد و اگر چه ماهيت سبب معلوم نباشد، در استلزام علم به وجود آن مسبب كافى بود. پس به اين وجه، حكم به آن كه سقمونيا مسهل صفراست،حكمى كلى ضرورى است مستفاد از علم به سببى كه مقتضى حكم است و لا محاله چنين حكمها يقينى دايمى باشد و در استقرا نه چنين است ». (4)

البته مقصود خواجه از اين دوام و ضرورت، دوام و ضرورت نسبى است، نه مطلق.

شيخ الرئيس در اثر فارسى خود مى گويد:

«مجربات آن مقدمات بودند كه نه به تنهايى خرد بشايد دانستن و نه به تنهايى حس و لكن به هر دو شايد دانستن ». (5)

عيب استقرا در اين است كه تنها به حس بشايد دانستن. چنان كه هنر والاى تعقل در اين است كه تنها به عقل بشايد دانستن و آن كه به هر دو بشايد دانستن، واسطه ميان استقرا و تعقل است كه نه به مرتبه ى والاى تعقل راه يافته و نه تنها بر آستان نازل حس نشسته است.

/ 6